حال آبادان خوب نیست

آبادان از آنهایی است که اسمش قبلا به خودش می آمده اما حالا از اسمش نمی شود خودش را شناخت.
اینجا انگار همه چیز گرد و غبار گرفته…
هوا، خاک، مردم، شط، بندر، بازار، ته لنج ها، بهمنشیر و…
آبادان انگار خسته است. خسته از اینکه یک عمر خرج بزرگ و کوچک مملکتی را بدهد اما آن ناخلف ها دو زار ده شاهی احترامش نکنند و حالا که پیر شده یک لیوان آب دستش ندهند…
آبادان چقدر تاریخ دارد. اینجا انگار هر نفسش تاریخ است. چقدر اتفاق اینجا افتاده…
انگلیسیها آمده اند، پاکستانی ها و بنگلادشی ها و حالا چینی ها آمده اند…
بریم و باوارده، باشگاه انکس، دانشکده صنعت نفت، سینما رکس، موزه آبادان که سردرش انگار گردش صعودی تاریخ را نشان میدهد و آدم را یاد شوش دانیال می اندازد، پتروشیمی و پالایشگاه، ملی شدن نفت، خیابان پهلوی، باشگاه اسکوواش، اولین پمپ بنزین ایران، بندر، لنج های به گل نشسته، فلافل، رستوران پاکستانی ها، قلیه میگو، پیتزا ان سی…
اروند که حتی فکرش را هم نمی کرد که روزگاری جنگ به پا کند و خودش دنیایی حرف برای گفتن دارد…
هرکدامشان برای چند جلد کتاب تاریخ کفایت میکنند اما آبادان همه را یکجا دارد.
جنگ خودش حکایت عجیب دیگریست…اینجا حتی محاصره شده و آزاد شده است…الحق که هرچه مقاومت و ایستادگی هست آبادان همه را دارد.
خونگرمی مردمش انگار خون آدم را گرم میکند، لهجه شان صفا و صمیمیت را باهم دارد، آهنگ هایشان شادت میکند…
آبادان حالا اما حالش خوب نیست. این را از بند بند شهرش و مردمش و صدای خسته و پر از غم راننده تاکسی که ماشینش در دست اندازهای خیابان پالایشگاه می لرزد و با آهی که شکایت از زمین و زمان دارد می گوید ”این آسفالت آبادانه” میتوان فهمید…انگار پیری و نمک نشناسی مملکت امانش را بریده…
خیلی ها را به نان و نوایی رسانده اما خودش نه نان که نوا هم ندارد…
آبادان آب ندارد، هوا ندارد، نخل هایش سر ندارد، اروندش رمق ندارد، بازارش رونق ندارد، شعله های پالایشگاهش سو ندارد، سید حسینش حاجت روا نمیکند، مسجد رنگونیها رنگ و رو ندارد، کلیسای گاراپت مقدس زائر ندارد…
اینجا هوا بوی گاز میدهد، جای تیر و خمپاره هنوز بر دیوارها مانده…
آبادان منطقه اش آزاد شده اما خودش هنوز در حصر است، نه حصر بعثی های عراق، حصر بعثی های خودی، حصر بی تدبیری ها و نامردی ها…
آبادان انگار چند ثامن الائمه دیگر میخواهد…
اما با همه این احوال، آبادان هنوز هم شهر وفاست، دختر احمد آبادش پا به سن گذاشته اما هنوز هم عروس بندر است و هنوز هم آبادان برزیلته…

ا