اعتراض به نمای یک ساختمان قدیمی در خیابان طالقانی که به رنگ صورتی درآمده بود، به سوژه بحث در فضای مجازی تبدیل شد. سیدامیر منصوری در گفت و گو با روزنامه شرق، در این رابطه گفت: مسئله نما، یک مسئله سهل و ممتنع است. در کشور ما دو نگاه اصلی درباره نما و کنترل نما وجود دارد.
یک گروه کسانی هستند که معتقدند نما حق صاحب ملک است و اوست که با اصل تسلیط و تمسک به حدیث نبوی «الناس مسلطون علی اموالهم»، حق دارد درباره نمای ملکش تصمیم بگیرد. قاعده دیگری هم هست که عده زیادی هم به آن معتقدند و میگویند نما از نظر تأثیری که در بخش عمومی شهر دارد و بهعنوان یکی از ویژگیهای منظر شهری و ویژگیهای عمومی شهر نقشآفرینی میکند، در حوزه حقوق عمومی است و متولی شهر، شهرداری یا وزارت مسکن موظف است درباره طراحی نما تصمیم بگیرد.
او ادامه میدهد: چیزی که من میتوانم اضافه کنم، این است که هر دو این دیدگاهها در نقاط بحرانی خود قابل دفاع هستند اما نقاط زیادی وجود دارد که هیچکدام از آنها در نقاط بحرانی نیستند و ما میتوانیم به قاعده دیگری رفتار کنیم.
منصوری همچنین میگوید: ما در شهر در تقابل با یک نقطه مرکزی، یک نقطه عطف شهری با خانهای که در یک کوچه ششمتری فرعی واقع شده، نمیتوانیم با یک قاعده رفتار کنیم. قاعده برخورد با ساختمانی که در میدان انقلاب واقع شده و روزانه صدها هزار نفر آن نقطه را میبینند و بهعنوان یک خاطره از شهر تهران یادش میکنند، با خانهای واقع در کوچه ششمتری جنتآباد یکی نیست.
قاعده طراحی نما چیست؟
ما نمیتوانیم با یک قاعده در برابر این دو نما رفتار کنیم. در نتیجه از منظر حقوق عمومی و خصوصی یک فاکتور و مؤلفه این است که موضوع و موضعی که دربارهاش صحبت میکنیم، چیست و کجاست. بحث دیگر این است که منظر شهری در واقع برایند فهم انسانها از کلیت زندگیشان در شهر شامل کالبد و فیزیک شهر و زندگی، رویدادهای شهر، تاریخ شهر و تفسیری است که ذهن ناظر از مجموعه اتفاقات شهر میکند. وقتی ما منظر شهر را بهعنوان برآیند زندگی آحاد شهر در نظر میگیریم، پس باید به یک اصل مسلم به نام عنصر پایه و آحاد شهر قائل باشیم.
او ادامه میدهد: ما نمیتوانیم نقطه بنیادی و پایه و زیربنای تولید منظر شهر را که سلولهای شهری هستند، نادیده بگیریم یا برای آنها بخواهیم از بالادست قانون و قاعده تعریف کنیم و بعد انتظار داشته باشیم برهمکنش و درهمآمیختگی اینها تولید یک مفهوم متکثر ناشی از حقوق و زندگی و تاریخ یک جامعه را نمایندگی کند.
در نتیجه اگر ما به منظر شهر بهعنوان یک پدیده بینالاذهانی و مشترک بین شهروندان -که محصول زندگی تاریخی شهر و تفسیر ناظر از این زندگی در آن کالبد خاص است- قائل باشیم، ناگزیریم بپذیریم که شرط ضروری و مقدمه لازم آن اصالت اختیار شهروندان در طراحی نمای خودشان باشد. ما زمانی میتوانیم منظر شهری را بهعنوان عنصر مشترک خاطره جمعی بپذیریم و داشته باشیم که به عناصر به وجود آورنده آن که در حقیقت خانههای شهر هستند و با اختیار مالکانشان برنامهریزی و طراحی شدهاند، قائل باشیم.
البته این حکم کلی همانطورکه در ابتدا اشاره کردم، در نقاط بحرانی و حداکثری خودش که در نقاط عطف شهری و نقاط با وضعیت خاص است، میتواند یک شرایط مضاعف پیدا کند که در همان نقاط به تناسب اهمیتشان از قواعد تکمیلی بهره ببریم. بهعنوان یک حکم کلی میگویم که اصالت در برنامهریزی و طراحی نما با مالک است، مگر آنکه در نقاط خاصی از شهر باشد که به لحاظ عمومی و خاطره جمعی شرایط ویژهای دارد.