اما در واقعهٔ معدن طبس هم مانند بسیاری وقایع گذشته، از نخستین اقدامات، محدودکردن حضور خبرنگاران و محدود کردن کانالهای اطلاعرسانی بود. بامداد روز یکشنبه و ساعتی پس از انتشار نخستین اخبار دربارهٔ واقعهٔ معدن، تلاش خبرنگاران «پیام ما» برای هماهنگی جهت حضور در منطقه به در بسته خورد. درنهایت مشخص شد که تنها پنج خبرنگار در استان خراسانجنوبی اجازهٔ حضور در منطقه را یافتهاند و جالب آنکه سه نفر از آنان اذعان داشتند که اخبار خود را برای خبرگزاری صداوسیما ارسال خواهند کرد! آنچه در خبرگزاریها نیز دیده شد، چیزی فراتر از اظهارنظرهای چند مقام دولتی نبود که این اظهارنظرها گاه حتی در آمار جانباختگان نیز با یکدیگر همخوان نبود. ظاهراً آنچه از اطلاعرسانی در ذهن مسئولان میگذشت، تنها چند اظهارنظر از زبان مسئولان بود و بس.
آنهم برای درج در اخبار صداوسیما و برخی خبرگزاریهای سراسری. طبیعی است که بخشی از اطلاعرسانی معطوف به اظهارنظرها و اطلاعات ارائهشده از سوی مقامات مسئول باشد، اما این تمام ماجرا نیست. اطلاعرسانی خصوصاً در مواقع بحران یک رکن اساسی دیگر نیز دارد و آن، اقناع افکار عمومی است. اینکه افکار عمومی در واقعهای که منجر به جانباختن چندین نفر از شریفترین و مظلومترین افراد جامعه شده است، چقدر از تلاشهای امدادی، پیگیریهای حین و پس از حادثه و ابعاد آن اطمینان حاصل کند، اهمیت فراوان دارد.
اینکه پاسخ به این پرسش که «آیا قاطبهٔ جامعه به گفتههای مسئولان حاضر در صحنه اعتماد دارند؟» مثبت باشد، اولاً نیاز به عملکردی ویژه در موقعیت دارد و ثانیاً زمینهساز ایجاد همدلی و سرمایهٔ اجتماعی است. عملکرد ویژه در موقعیت بحران فقط انتشار بیانیهها و مصاحبههای مطبوعاتی از یک کانال خاص نیست بلکه ایجاد فرصتی است که موضوع از ابعاد مختلف، با دیدگاه و ادبیات مختلف دیده شود و مورد بررسی قرار گیرد.
بیانیهها و مصاحبههای رسمی تنها بخشی از پروسهٔ اطلاعرسانی در بحران هستند، اما پاسخ به سؤالات متعددی که ممکن است در ذهن افراد جامعه شکل گیرد، بخشی مهمتر است. از طرفی روایتهای متعدد از زوایای مختلف این فرصت را فراهم میکند تا جامعه بتواند دربارهٔ موضوع قضاوت کند؛ و همین قضاوت، حتی اگر منفی باشد، در افزایش سرمایهٔ اجتماعی بسیار مؤثر است. اما درست در زمانیکه بحث داغ ازدسترفتن مرجعیت رسانهای در داخل کشور مطرح است، در جریان یک بحران که توجه جامعه را بهخود جلب کرده، بار دیگر مسئولان تصمیم میگیرند تا کانالهای اطلاعرسانی به چند رسانه از جمله صداوسیما محدود شود. رسانههایی که دستبرقضا کمترین مخاطب و البته کمترین سطح اعتماد را در میان افراد جامعه دارند! همین محدودسازی کانالهای اطلاعرسانی، نخستین قدم برای ایجاد حس عدماطمینان در میان افراد جامعه است. سری به شبکههای اجتماعی بزنید تا ببینید دستکم در فکر بخش قابلتوجهی از افراد جامعه دربارهٔ واقعهٔ معدن طبس چه میگذرد.
چقدر به اطلاعات ارائهشده توسط رسانههای رسمی اعتماد وجود دارد و چه قضاوتهایی دربارهٔ واقعه میشود. قطعاً شبکههای اجتماعی «همه»ی مردم را نمایندگی نمیکنند، اما آنچه در این شبکهها میگذرد، قابلیت آن را دارد که بر بخش قابلتوجهی از افکار عمومی تأثیرگذار باشد؛ خصوصاً وقتی تلاش میشود با بیتوجهی از کنار آن گذشت. نهفقط محدودسازی رسانهها، که حتی اطلاعرسانی دقیق نیز در موضوع معدن طبس تا حدودی زیر سؤال بود. تا زمان نگارش این سطرها، هنوز بهطور کامل مشخص نیست که شمار دقیق جانباختگان چند نفر است؟ اعدادی مانند ۳۴، ۳۶، ۵۰، ۵۱ و ۵۲ در رسانههای مختلف بیان شده است که اتفاقاً تمام این رسانهها نیز به صحبتهای رسمی منتشرشده در همان رسانههای محدود استناد کردهاند. تا یکشنبهشب، صحبت از تخریب و فروریختن دو تونل «بی» و «سی» در معدن بود، اما دوشنبه صبح نام تونل «دی» هم در رسانهها آمد.
اینکه عکسهای رسیده از محل واقعه تنها محدود به چند عکس از وزیران حاضر در محل و معدودی عکس از کارگرانِ نگران از وضعیت همکارانش بود نیز خود بر ضعف شدید در اطلاعرسانی تأکید داشت. قطعاً مقصود این نوشته، تقاضا برای حضور دستوپاگیر جمع زیادی از خبرنگاران در میانهٔ فعالیت امدادگران و روند امدادرسانی نیست. اما بهجای محدودسازی میتوان نگاهی به تجربیات دیگر کشورها یا حتی برخی تجربیات موفق در کشور خودمان دربارهٔ پوشش اخبار بحران داشت. آنچه در این میانه فراموش شده، وجود سازوکار و دستورالعملی برای اطلاعرسانی مؤثر در مواقع بحران است. سازوکاری که مشخص میکند اطلاعرسانی با چه نظمی و دقتی و چگونه انجام شود، خبرنگاران چگونه در محل حاضر باشند و گزارش تهیه کنند و چگونه اطلاعرسانی، منجر به اعتمادسازی در افکار عمومی شود. متأسفانه بهنظر میرسد بیتوجهی به افکار عمومی، تبدیل به یک رویه در مواقع بحران شده است. رویهای که محصول آن، بیاعتمادی مشهود در سطح اجتماع است. درست با همین مدیریت نادرست است که کرور کرور سرمایهٔ اجتماعی و اعتماد جامعه بر باد میرود؛ همان سرمایهای که ذرهذره جمع میشود.