نقل است یک بنده خدا هر کجا مینشست از امورات مملکت چنان میگفت که بیحساب و کتاب است و از جمله استدلالهایش این بود که سه بار سربازی رفته و هیچ کس نفهمیده است! مثالهای شبیه این نوع شیرینکاری در اقتصاد ایران کم نیست و داستان نرخ بهره از جمله این مثالهاست.
این حکایت که اقتصاد ایران، نرخ تورمی در مرز ۴۰ درصد دارد و بازارها در معرض هجوم مستمر نقدینگی هستند اما سیاستگذارانی دارد که توانستهاند نرخ بهره را در سطوحی بسیار پایینتر از نرخ تورم به بند بکشند چندان تفاوتی با حکایت ابتدای این مطلب ندارد جز اینکه آن بنده خدا صرفا به خود آسیب زده است، اما تصمیمگیران اقتصادی به تمام شهروندان ایرانی.
اما سوال این است که چرا داستان اینقدر تکراری و مزمن شده و چرا اشتباهات مشابه، مکررا در اقتصاد ایران تکرار میشود؟ سخن بر سر آن است که مسوولیت سیاستگذار اقتصادی باید معطوف به مدیریت کدام اعداد باشد یا بهعبارتی کدام اعداد باید برای سیاستگذار حیثیتی باشد؟
علم اقتصاد در گذر از فراز و نشیب ۲۵۰ ساله خود به این نسخه رسیده که مساله اصلی سیاستگذار باید اعداد اثرگذار بر سفره مردم باشد. اعدادی که شاخص و نماگری از وضعیت سفره مردم را به نمایش میگذارند دو عدد بسیار مهم نرخ تورم و نرخ رشد اقتصادی (و به تبع آن درآمد سرانه هر شهروند) است که افزایش اولی به معنی کوچکتر شدن سفره شهروندان و افزایش دومی به معنی بزرگتر شدن سفره مردم است.
همه تلاطمات اقتصادی معلول تلاطم نرخ تورم هستند و با رفع علت که همان تورم فزاینده است همه معلولها رام میشوند. تجربه کشورهایی که این مسیر را برای حذف تلاطمها و شوکهای اقتصادی انتخاب کردهاند گویای آن است که اگر مساعدسازی محیط کسبوکار و رفع موانع مزاحم خلق ثروت با فرآیند مهار تورم همراه شود جوانههای رشد اقتصادی پایدار نیز که باعث بزرگتر شدن سفره آحاد مردم میشود نمایان خواهد شد.
سیاستگذاران ایرانی بر خلاف روش علمی و تجربیات جهانی چنین القا میکنند که با دستکاری نرخهای کلیدی مثل نرخ ارز یا نرخ بهره میتوان به اقتصاد رونق بخشید یا از گروههای هدف چون اقشار آسیبپذیر یا تولیدکنندگان حمایت کرد.
در همین راستا، بعضا در دوره وفور منابع نفتی با تزریق ذخایر ارزی اجازه نمیدهند برخی قیمتهای خاص حتی در حد تورم هم تعدیل شود و این را بهعنوان دستاوردی باشکوه معرفی میکنند. اما با گذشت زمان معلوم میشود این نوع دستاوردها دوامی کوتاه مدت دارد و طولی نمیکشد از همین بازارها شوکی چند صد درصدی به اقتصاد تحمیل میشود تا اثبات شود آن دستکاری نه دستاوردی موفقیتآمیز که زیرکی معکوس بوده است و این داستان همواره تکرار میشود.
سیاستگذاران اقتصادی چند بار میخواهند مسیر اشتباه را طی کنند تا مطمئن شوند در مسیری اشتباه قدم برمیدارند؟
دنیای اقتصاد