در راه بازگشت از شورا به خانه در مترو به بازارگرمی دستفروشان نگاه میکردم. از خستگی و درد چشمهایم را بستم. ریخت و پوششمان، کسب و کارهایمان، خورد و خوراکمان، گپ و گفتهایمان، ساز و آوازمان، دور و نزدیکشدنهایمان، نوشتن و خواندنهایمان… روز و روزگار گذراندنمان به کجا رسیده؟ روند …
توضیحات بیشتر »