جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۷:۱۰ بعد از ظهر
  • کد خبر 12628
  • آیا جهانِ بدون مرز، جهانی آرمانشهری است؟
    آیا جهانِ بدون مرز، جهانی آرمانشهری است؟

    آیا جهانِ بدون مرز، جهانی آرمانشهری است؟

    آرمان‌شهر/ رویای شبانه
    آرمان‌شهر آینده‌ای خیالی است؛ سرشار از امنیت و عدالت. آرمان‌شهر، تمنایی است برای آینده‌ای که جایگزین اکنون ناخوشایند شود. تمنای آرمان‌شهر، گریزی است از اکنونِ، که فرسنگ‌ها از جامعه آرمانی فاصله دارد. با این حال، ویران‌شهر متضاد آرمان‌شهر نیست. ویران‌شهر، آرمان‌شهری است که راه اشتباه را رفته؛ وضعیتی که در آن اندیشه‌های آرمانی تنها در دسترس گروهی خاص از مردم است. این دقیقا حکایت نظام مرزی و تحرک انسان‌ها در دنیای امروز است. آزادانه از جایی به جای دیگر رفتن افسانه نیست،‌ اما تنها برای دسته‌ی کوچکی ممکن است که از حق جابه‌جایی نامحدود بهره می‌برند. مابقی، همانطور که بالیبار (۲۰۰۲) می‌گوید، در داخل مرزها و مابین مرزها گرفتار اند. وضعیت حاضر برای بیش از۸۰ میلیون نفر که به اجبار آواره شده‌اند و با برچسب‌هایی چون پناهجو، آواره‌ی داخلی و بی‌تابعیت دسته‌بندی می‌شوند یک وضعیت ویران‌شهری است. زمان ما بر همین روال، مخمصه‌ای تاریک و ترسناک برای مسافران بدون اوراق است؛ همان‌ها که با عنوان مهاجران یا انسان‌های غیرقانونی شناخته می‌شوند. این ویران‌شهر، جهان معاصر ما است که بر مرزهای مرئی و نامرئی بنا شده‌ است. بدین ترتیب، آرمان‌شهر، نفی جهان امروز است. آرمان‌شهر شیوه‌ای جایگزین‌ برای سازماندهی بشریت است؛ شیوه‌ای رها از بند مرزها.
    مرزها و محدودیت‌‌ها، جابه‌جایی‌ها و مهاجرت‌ها را نه متوقف کرده‌اند و نه تقلیل داده‌اند. مرز‌ها راه عبور مهاجران را سد نمی‌کنند اما این کار را برای آنها از جهات بسیاری هزینه‌بر تر می‌کنند. مسافران بی‌اوراق، هزینه کنترل سختگیرانه‌تر مرزها را نه تنها با پول که با جان خود می‌دهند. از آنجا که عبور از مرزها از مسیر هوایی برای مسافران بی‌ اوراق تقریبا غیر ممکن است، دلالان و تسهیل‌گران مهاجرت (که به قاچاقچیان انسان معروف‌اند) از راه‌های زمینی و دریایی استفاده می‌کنند. برای دور زدن نواحی به شدت کنترل شده مرزی، مسیرهای قاچاق هرچه بیشتر خطرناک و غیرقابل عبور شده‌اند. اتمام محدوده‌های مرزی با به انتها رسیدن مناطق قابل عبور، به این معناست که «جغرافیا خودش بقیه‌ی کار را انجام می‌دهد».
    نظام مرزی خشن‌تر موجب کاهش تعداد مهاجران نشده بلکه تنها کشته‌شدگان مرزی را افزون کرده است. بودجه سالانه فرانتکس (‌آژانس مدیریت همکاری‌های عملیاتی برون‌مرزی اروپا) در بین سال‏های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ ده برابر بیشتر شده. در همین بازه زمانی متوسط تعداد افرادی که در طول مرزهای اروپا جان داده‌اند از کمی بیشتر از دو نفر در روز به بیش از ۱۰ نفر در روز رسیده‌ است. مرزهای میان جهان فقیر و جهان غنی به نمایشگاه‌های مرگ بدل شده‌اند.
    درحالی که مرزها هستند تا اکثریت مردم در سراسر جهان را از تحرک باز دارند، اجناس، سرمایه‌ها و مشاغل برای عبور آزاد اند. جای تعجب نیست که مهاجران بی اوراق در کانتینرها و کامیون‌ها در میان کالاها یا به‌عنوان کالا پنهان‌ می‌شوند تا بتوانند از مرزها عبور کنند. این که آن‌ها تنها در صورتی می‌توانند از مرزها عبور کنند که در میان جعبه‌ها و کالا‌های تجاری له شوند و برای استتار به شیء‌واره‌هایی (کوتین، ۲۰۰۵) در مسیرهای ساختار تجارت جهانی تبدیل شوند نشان‌گر تناقض زمان ماست؛ این‌که سرمایه‌داری جهانی عبور از مرزها را همزمان هم تشویق می‌کنند و هم ممنوع.
    مرزها افراد ناخواسته را به سکونی اجباری محکوم می‌کنند. آن‌ها را در اردوگاه‌ها مستقر می‌کنند؛ اردوگاه های پناهندگی، اردوگاه های انتقال، اردوگاه های بازداشت‌شدگان. اردوگاه‌های موقت دائمی می‌شوند. پناهنده بودن مزمن می‌شود. نامستند بودن مادام‌العمر می‌شود. بی‌تابعیت بودن و وجود داشتن تنها به عنوان یک فرد انسانی، با منطق نظام دولت‌های ملی سازگاری ندارد. بی‌تابعیتی به عنوان یک موقعیت موقت انگاشته می‌شود حتی اگر برای نسل‌ها ادامه پیدا کند. کسانی که خارج از این نظام‌اند (بی‌تابعیت‌ها) جمعیت «ته مانده»ها را تشکیل می‌دهند. در نظام دولت‌های ملی، از همه انسان‌ها انتظار می‌رود که به دولتی تعلق داشته باشند. خارج از نظام دولت‌های ملی، هیچ جایی برای بشریت، برای بشر به ما هو بشر، فراتر از وضعیت قانونی و سیاسی‌اش نیست. فقط نظام دولت ملی، این فرم جهانی سازماندهی بشریت، ممکن بود به چنین نتیجه‌ای بیانجامد که به قول هانا آرنت از دست دادن خانه و مشخصات سیاسی برابر با اخراج شدن از کل بشریت باشد.
    دولت‌ها از مرزها برای قرار دادن مهاجران در موقعیت طرد، تبعیض و استثمار استفاده می‌کنند. مرزها به اعمال قدرت تبعیض‌آمیز دولت‌ها علیه پناهندگان، مسافران بی‌اوراق و مهاجرین غیرشهروند مشروعیت می‌بخشند. به لطف استفاده از مرزها حتی مردمی که واقعاً شهروند به حساب می‌آیند خود را شبه‌شهروندانی می‌بینند که ممکن است حقوقشان به خاطر مذهبشان، قومیتشان، رنگ پوستشان یا پایگاه طبقاتی‌شان معلق شود، رد شود، به تاخیر بیافتد یا انکار شود.
    کنترل داخلی مرز در کشورهای اروپایی مثالی روشن و گویا است. مشخصات نژادی مهاجران به بسیاری، چه شهروند و چه غیر شهروند، یادآوری کرد که دولت‌ها هنوز آنها را به عنوان شهروند واقعی نمی‌شناسد. مرزها نه تنها حقوق بشر بلکه حقوق شهروندی را نقض می‌کنند. مثال دیگر، مورد مردم کولی (رومنی) است که از اتحادیه اروپا اخراج شده‌اند؛ با وجود اینکه شهروند اتحادیه اروپا هستند و این حق را دارند که در یک کشور دیگر اتحادیه اروپا تا مدت سه ماه بمانند. جابه‌جایی مردم کولی با جابه‌جایی بقیه‌ شهروندان اتحادیه اروپا متفاوت است. تردد آنان به خاطر قومیت و پایگاه طبقاتی‌شان برای دولت‌ها ناخواسته است. تحرک آنان تحرک ازدحام است. همانطور که پاپادوپولوس، استفنسان و سیانوس (۲۰۰۸) نشان داده‌اند، واژه‌ «Mobility» [تحرک] فقط به عمل از جایی به جای دیگر رفتن ارجاع ندارد و برای مردم عادی (مثلا در مورد طبقه کارگر یا ازدحام مردم) نیز به کار می‌رود. مرزها ابزاری برای کنترل تحرک ازدحام و طبقه کارگر اند. مرزها به کارفرمایان علیه کارگران قدرت می‌بخشند. آن‌ها بخشی از نسخه‌ی سرمایه‌داری تولید اند. مرزها “کارگران خوب” را تولید می‌کنند. در برخی کشورها مانند دبی، گذرنامه کارگران توسط کارفرمایشان مصادره می‌شود و این، مهاجران را ساکن و غیر قابل تحرک می‌کند. کارگران را در اردوگاه‌های کار، خارج از شهرها جای می‌دهند. آنها اجازه ندارند که شغلشان را عوض کنند. اگر کارگری کارفرمایش را (که به آن اسپانسر می‌گویند) ترک کند، فراری یا قانون‌شکن تلقی می‌شود. اعلان‌هایی (مشابه آنها که برای جنایتکاران و متهمان به دیوار می‌زدند) تحت عنوان کارگر فراری، در روزنامه‌ها با عکس و مشخصات چاپ می‌کنند. برای اینکه ویزایشان تمدید شود، کارگران باید «رفتار کارگرانه خوبـ»ـی از خود نشان‌ دهند. مرزها همچنین «زنان خوب»، کارگران جنسی مطیع و دیگر اعضای ازدحام را تولید می‌کنند (اندرسون، شارما و رایت، ۲۰۰۹). مرزها ابزاری برای نگاه‌داشتن مهاجران در موقعیت طبقاتی‌شان و همینطور سلسله مراتب نژادی و جنسیتی هستند.
    نظام‌های مرزی کنونی موجب پدید آمدن سلسله مراتب تحرک و جابه‌جایی شده‌اند؛ جابه‌جا شدن واجد شرایط‌ها و جابه‌جا شدن فاقد شرایط‌ها. واژگانی که توسط افراد غیر‌آکادمیک استفاده می‌شوند بسیار گویا هستند. به گروهی می‌گویند: «خارجی» و به گروهی دیگر «مهاجر». به فرزندان گروهی می‌گویند «کودک فرهنگ سومی» و به فرزندان گروهی دیگر «نسل دوم». سبک زندگی خارجی‌ها جهان‌شهری و سبک زندگی مهاجران دیاسپورایی به‌شمار می‌رود. یک گروه سرمایه گذاری می کند و سرمایه گذاری گروه دیگر «حواله» است. یک گروه «سرمایه انسانی فرافرهنگی» دارد ، گروه دیگر «سرمایه انسانی مهاجران». کل مسئله مرز در مورد خارجی‌های فاقد صلاحیت است. کسانی که هرچند هم در یک کشور زندگی کنند و هرچند در یک جامعه ادغام شده باشند بازهم خارجی‌اند؛ کسانی که پوستشان سیاه است، یهودیان در گذشته و مسلمانان در زمان حال، کولی‌ها و دربه‌درها. همانطور که اتین بالیبار می‌گوید، مرزها نامرئی شده‌اند. در همه‌جا هستند و در هیچ‌جا نیستند. بدین ترتیب، انسان‌های ناخواسته از طریق مرزها اخراج نمی‌شوند، بلکه مجبور می‌شوند که خودشان مرز باشند. سوال این نیست که مرزها چه یا کجا هستند؛ سوال این است که مرزها چه کسانی هستند. مرزها تردد و جابه‌جا شدن را محدود نمی‌کنند؛ آنها دسترسی به حقوق را محدود می‌کنند. مرزها مشکل‌ واقعی‌اند، نه مهاجرها. مرزها تبعیض‌ قائل می‌شوند. مرزها می‌کُشند. مرزها نابرابری‌های اجتماعی و بی‌عدالتی جهانی را حفظ و بازتولید می‌کنند.

    آرمان‌شهر/ رویای روزانه
    جهان بدون مرز افسانه‌ای محال نیست؛ چون اولاً، مرزها سازه‌های اجتماعی هستند، پس می‌توانند بازساخته یا ویران شوند. دوماً، انسان‌ها برای زمانی بسیار طولانی، پیش از این که برای این کار، مقررات تنظیم شود و مجرمانه تلقی شود آزادانه روی کره زمین حرکت می‌کردند. سوماً تحرک آزادانه، هرروز توسط آنان که مرزها را به رسمیت نمی‌شناسند و محترم نمی‌شمارند (مسافران بدون اوراق) به واقعیت می‌پیوندد. این سنخ عبور از مرز که هرساله توسط صدها هزار نفر انجام می‌شود نشان دهنده شکست نظام مرزی است. گزارشات نشان می‌دهند که قریب به ۸۰٪ مردان جوان افغان که به کابل اخراج (دیپورت) می‌شوند، پس از زمانی بسیار کوتاه تلاش می‌کنند که ماجراجویی مهاجرتی جدیدی شروع کنند. کسانی که به اتیوپی اخراج می‌شوند نیز الگوی مشابهی را نشان می‌دهند. بدین ترتیب، اخراج و نفی‌بلد پایان چرخه‌ی مهاجرت نیست و تنها مرحله‌ای از دور جدید است. بازگویی و ممارست آنان بر این ادعا که تردد و تحرک حق آنان است (به رغم رد مستمر) قدرت و امید انسانی را نشان ‌می‌دهد. از نظر ارنست بلوخ (۱۹۹۶) آرمان‌شهر، رویایی در بیداری‌ است. او نشان داد که برعکس یک خواب یا رویای شبانه که نگاه به گذشته دارد، رویاهای روزانه به آینده و احتمالاتی که هنوز به وقوع نپیوسته‌ایند متمایل اند. بدین طریق، ما می‌توانیم بفهمیم که آمال تحقق نیافته‌ای که از شکست‌های گذشته به یادگار مانده‌اند در کنار حسی که مرهون واژه‌‌ امیدوارکننده «هنوز» است جاذبه و محرکی برای تکرار و ممارست بر خواسته‌ها، ادعاها و ایستادگی‌های سیاسی و اجتماعی‌ توسط مسافران بدون کاغذ و علیه نظام مرزی است. رویاهای روزانه، آمال و خواسته‌های آرمان‌شهری بدین ترتیب محتمل می‌شوند و دیگر معجزه‌ی موعود به نظر نمی‌آیند و به جای سکون حرکت می‌کنند.
    اگر آرمان‌شهر به مثابه وضعیتی متوهمانه و غیرقابل دستیابی فهم شود، در آن صورت آنچه آرمانی است، این ایده است که می‌توان مرزها را به صورت موفق و موثر کنترل کرد. نگاهی به جهان، که همه‌ی بخش‌های آن را از طریق جاده‌ها، کابل‌ها، مسیر‌های هوایی، رسانه‌ها، اقتصاد و روابط شخصی باهم مرتبط‌‌اند، به ما می‌گوید که ممانعت از تردد آن کسانی که قصد این کار را دارند تا چه حد از واقع‌بینی به دور است. آنچه توهم‌آمیز است این باور است که ما می‌توانیم نظام مرزی کنونی را نگه‌ داریم و در عین حال حقوق انسانی و شهروندی را دنبال کنیم و محترم بداریم. اعلامیه‌ی حقوق بشر متوهمانه‌ است چراکه در ماده ۱۵ این اعلامیه آمده است: همه افراد حق دارند که یک ملیت داشته باشند. با این حال، این اعلامیه درباره وظیفه دولت ها در باب اهدای این ملیت به افراد چیزی نگفته است. اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق زیاد دیگری (همچون حق کار، امنیت و در کنار خانواده بودن) را «وعده می‌دهد» اما حق تحرک و جابه‌جایی که دسترسی به حقوق دیگر را امکان‌پذیر می‌کند را نه. به این صورت، اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوقی موجود اما غیر قابل دستیابی را مطرح می‌کند؛ به خصوص برای بی‌تابعیت‌ها که بیش از هر گروه دیگری به آن نیاز دارند.
    به عنوان بازتابی از ویران‌شهر کنونی، تفکر آرمان‌شهری شیوه‌ای پویا و انتقادی برای نگاه به جهان ارائه می‌کند و خواسته‌ها و آرزوهای ما را نمایش می‌دهد. مشکل اینجاست که آرمان‌شهرِ گروهی کوچک ویران‌شهر اکثریت انسان‌ها روی زمین شده است. به همین دلیل به جای اندیشیدن به موارد محتملی که نتیجه‌ یک تغییر بنیادین خواهند بود، ما از طریق مداخلات بشردوستانه،‌ برای پناهندگان اردوگاه‌های بزرگتر و بهتر در جایی بسیار دور از اروپا می‌سازیم، تعداد ناچیزی پناه‌جویان بیشتر می‌پذیریم، به کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان اندکی بیشتر پول می‌دهیم و به این ترتیب جهان ویران‌شهری آوارگان را گسترش می‌دهیم.
    تفکر بنیادین آرمان‌شهری به معنای باز کردن مرزها نیست؛ بلکه پس زدن کل تفکر مرز و مرز کشیدن است. مرزهای باز می‌توانند دوباره بسته شوند. مرزهای باز گزینشی و تبعیض‌آمیز اند. قواعد آن بر مبنای طبقه‌بندی‌های اجتماعی مثل نابرابری‌های جنسی، جنسیتی، نژادی و طبقاتی عمل می‌کنند. آنها تنها به کسانی اجازه ورود می‌دهند که کاراترین باشند و بتوانند بیشتر تولید کنند. مرزها روشی برای سنجیدن ارزش خارجیان‌اند.
    یک تغییر بنیادین، برخلاف سیاست مرزهای باز (که یک جهانشهرگرایی رمانتیک است)، کل ایده‌ی موجودیت محصور در مرز (مثل خانه و موطن) را پس می‌زند. واژه یوتوپیا ]که آرمان‌شهر ترجمه شده[ که ریشه‌ی یونانی دارد، در اصل به معنای ناکجا است. در حالی که اندیشه‌ی خانه یا وطن مشتاق به گذشته، تاریخ، هویت، مخروبه و رویای شبانه است، اندیشه‌ی ناکجا (آرمان‌شهر) امیدی آینده‌نگرانه و برانگیزنده برای تجربه‌ی (به قول بلوخ) «هنوز رخ نداده» و در انتظار موقعیت‌هایی برای آینده‌ای متفاوت و بهتر (همان رویای روزانه) است. تفکر ناکجایی به این معناست که هیچ جایی را خانه خود ندانید. تنها در چنین شرایطی است که بشر دیگر محدود به یک ناحیه نخواهد بود، آفت‌های ذاتی نظام دولت ملی ناپدید خواهند شد و رویکرد «گیاه‌شناسانه‌» در اندیشیدن به انسان‌ها و جستجوی ریشه‌شان، و پیوند میان افراد و مکان‌ها از میان می‌روند. تفکر ناکجایی به عنوان یک پارادایم، به عنوان روشی برای بودن در جهان، به عنوان یک سبک زندگی، به عنوان یک هنجار اخلاقی و زیبایی شناختی، راه را برای پذیرفتن هر کسی همان گونه که هست (نه آنگونه که ما می‌خواهیم باشد) باز می‌کند. آرمان‌شهر و اندیشه‌ی ناکجا فرصت‌های جدید برای پرسش‌‌ها و دیدگاه‌های سیاسی و همچنین تفکر انتقادی ایجاد می‌کند. تفکر جهان بدون مرز، دیدگاهی الهام‌بخش است برای آینده‌ای بهتر از آنچه در انتظارمان است. این واقعیت که هرساله میلیون‌ها نفر موفق به تردد غیرمجاز از مرزها می‌شوند و نشان‌ می‌دهند که حرکت و جابه‌جایی آزادانه واقعاً امکان‌پذیر است، افق‌های آرمانشهری روشن و محکمی را نمایان می‌سازد.



    مطلب پیشنهادی

    زلزله اقلیمی در بازارهای املاک

    زلزله اقلیمی در بازارهای املاک

    ۱۰درصد از دارایی‌های ملکی در خطر ویرانی به‌زودی برسر «پرداخت هزینه‌‌‌های ملکی تغییرات اقلیمی» منازعه بین دولت‌‌‌ها و مردم شکل ‌‌‌می‌گیرد

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *