“تا به حال
افتادن شاه توت را دیده ای!؟
که چگونه سرخیاش را
با خاک قسمت میکند؟
[هیچ چیز مثل افتادن درد آور نیست]
من کارگرهای زیادی را دیدم
از ساختمان که میافتادند
شاه توت میشدند”
سابیر هاکا
برزن نیوز: اصغر نوروزی که بر اثر سقوط تاور (جرثقیل)، در پروژه ساختمانی ملاصدرای تهران، در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان فیروزگر بستری شده بود و امید به بهبودش میرفت، در برابر شدت ضربه، تاب نیاورد و بعد از ۱۱ روز، جان به جان آفرین سپرد و به همکارش، محمد کاظمی، و انبوه کارگران کشته شده در حین کار، پیوست.
بازرسی انجام شده، دالّ بر این است که پیمانکاران اصلی و فرعی و مالک پروژه، به طور کامل مقصرند. امّا، چه سود. نگاه پرمهرشان و تلاش عاشقانهشان جهت ساخت آشیانهای گرم و روشن برای خانوادهشان، با هیچ چیز قابل جایگزین کردن نیست….
نظارت بر استانداردها اگر قوی و بهدور از زد و بند باشد، اینچنین جانهای شیفته، در ابعاد زیاد خاض ایران، با درد و رنج فراوان چشم از جهان نمیبندند و داغ حسرت دیدارشان، ولو برای یکبار دیگر، را بر جان و دل بازماندگان نمیگذارند.
مصادیق قربانیان جانی کارگری، واقعیت مسلمی را بیان میکند. هر چهقدر هم که فناوری پیشرفت کند و امکان احداث برجهای سر به فلک کشیده و عملیاتی کردن پروژههای حیرت انگیز دیگر، فراهم شود، بدون نیروی کار، ساخت و سازی صورت نمیگیرد. نیروی کار محور اصلی انباشت سرمایه و تولید است. با وجود این واقعیت مسلم، سهم کار از آنجه در فرآیند تولید به صورت ارزش خلق میشود، نه در مقایسه با ریسک جانی که تحمل میکند، حتی در مقایسه با حداقلهای مادی زندگی، ناچیز است.
چنانچه پیشتر، در همین صفحه، ذکر کرده بودم، این جملات از مارکس نیست. از بنیانگذار دانش اقتصاد متعارف، آدام اسمیت، در اواخر قرن هجدهم، است:
“زحمتکش مزدور یا کارگر مولد، کل کارگاه جامعه بشری را بر دوش خود حمل میکند اما خود زیر فشار آن تا پائینترین پایههای این عمارت فرو میغلتد و دور از چشم، آنجا مدفون میشود… در جامعهای با صد هزار خانواده، شاید صد خانواده اصلا کار نمیکنند؛ با وجود این، یا با اعمال خشونت یا بهواسطهی ستم نظامدار قانونی، بخش اعظم کار جامعه را بهخدمت خود در میآورند. تقسیم مقدار باقیمانده نیز، بعد از این اختلاس بزرگ، به هیچ وجه برحسب کار هر کس نیست. کسی که بیشتر کار میکند کمتر به چنگ میآورد” (به نقل از: روسو و نقد جامعه مدنی، ص ۲۱).
ماجرای این تراژدی تکراری و دردناک باز می گردد به سقوط تاور از ارتفاع ۳۰ متری، در پروژهی ساختمانی ملاصدرا، در ساعت حدود ۳ بامداد روز دوشنبه (۱۳ خرداد)، که موجب جراحات و آسیبدیدگی شدید چند نفر از کارگران صنعتی شد. دست یکی از آنان قطع شده است؛ یکی دیگر در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان فیروزگر، بستری شده است و امید میرفت که رو به بهبود باشد ؛ با شکستگیهای مختلف در قفسه سینه و دستها و پاها و آسیب دیدگی ریه که متاسفانه جان باخت. نفر سوم، محمد کاظمی، با رضایت پدرش، از بیمارستان فیروزگر به بیمارستان حضرت رسول اکرم منتقل شد تا با اهدای اعضای تن نازنینش، زندگیبخش بیماران در نوبت باشد.
محمد کاظمی از اهالی ترکمنچای است. همانجایی که قرارداد ننگین با روسیه، در عهد فتحعلیشاه منعقد و نیمی از آذربایجان به روسیه تزاری، واگذار، و زخمی عمیق بر پیکر ایرانزمین وارد شد. از ان پس (سال ۱۲۰۶ هجری شمسی)، ترکمنچای، روستایی در آن زمان و شهری در این زمان، میان تبریز و میانه، به نامی آشنا، در تاریخ معاصر ایران، تبدیل شده است.
این شهر، به دلیل دیگری نیز، به ویژه برای سدسازان و تونلسازان و ساختمانسازان کشور، نامی آشناست. یکی از تامینکنندگان مهم نیروی کار صنعتی ماهر این پروژههاست.
تامین معیشت، از طریق پروژههای صنعتی مذکور، به ویژه در موارد بدون استاندارد، به معنای پرداخت هزینهی جانی، در ابعاد بالا، از سوی ساکنان این شهر، از گذشتهی دور تاکنون، بوده است. چراغ وجود جانهای نازنینی بر اثر سقوط از سدها و تاورها، بر اثر انفجارها در تونلها، بر اثر احداث راهآهنها و راهها، بر اثر تصادفها در حین رفت و امدهای بیش از اندازه و بر اثر سوانح و حوادث دیگر مرتبط با این پروژهها، خاموش شده و خانوادههای زیادی را برای همیشه ماتمزده و داغدار کرده است.
شهری که رد پای کارگران ماهر صنعتیاش در اکثر پروژههای مذکور ایران، با رنگ خون، دیده میشود، شهری که مجروح و خسته و گریان است، بار سنگین رنج مسالهای دیگر را نیز بر دوش میکشد. عدم تکمیل فرآیند تبدیل بخشداری آن به فرمانداری. اقدامی که میتواند مرهمی بر این رنجهای بیشاز اندازه باشد؛ همینطور میتواند با تامین شرایط رفاهی و کاری بهتر، میزان چنین مرگ و میرهایی را کمتر کند.
چهارشنبه ۱۵ خرداد، پدر محمد کاظمی با چشمانی گریان و کمری شکسته و با نایی از رمق افتاده، جان جانانش را با دستان خود، در آمبولانس گذاشت تا اعضای جسم نازنینش، به بیماران دیگر اهدا بشود. او و فرزندانش جزو استثناهای جامعهی کارگری نیستند که توانستهاند موقعیت خود را تا حدی ارتقا دهند. جزو اکثریت غالبی هستند که به علت موقعیت اجتماعی و طبقاتیشان، ناچار از قرار گرفتن در این وضعیتها و خون گریستنهای فراوان هستند.
پدر محمد، دومین و آخرین فرزند پسر خود را، آن هم بعد از چند ماه از ازدواجش، از دست داد. فرزند پسر اول، در تصادفی، پیشتر، جان به جان آفرین سپرده بود.
داستان ترکمنچای و قربانیان کارگری زیادی که در راه پیشبرد پروژههای صنعتی ایران، میپردازد، موضوع دردناک فقط مرتبط با استثمار کار و حداکثرسازی ارزش اضافی (یا با مسامحه سود) و ساخت برجها، در مناطقی چون ملاصدرای تهران به بهای جانهای شیفته مناطقی چون ترکمنچای، نیست. مرتبط با رویههای نادرست حکمرانی هم هست. رویههای بدون قاعده.
جایی که حق مسلم فرمانداری شدن را دارد، به دلیل قدرت لابیهای مخالف، مغفول میماند و جاهایی با ضریب اهمیت کمتر، مورد توجه قرار میگیرند. تقسیمات کشوری و تخصیص منابع و امکانات، بیش از آنکه تابعی از شرایط اقلیمی و جمعیتی و به اصطلاح آمایشی باشد، تحت تاثیر میزان قدرت نفوذ سیاستمداران است. طرحهای زیادی توجیه اقتصادی نداشتهاند، اما عملیاتی شدهاند چون پشتوانهای در ساخت قدرت داشتهاند. گاهی نیز بیثباتی در رویههای اداری موجب کنار رفتن مصوّبات پیشین میشود.
عدم رعایت استانداردها از سوی پیمانکاران و بیدقتی یا زد و بند ناظران با آنها نیز مسالهی جدی مرتبط با فساد و رویههای حکمرانی است. مسالهای که فرآیند انباشت سرمایه در ایران را با بسیاری از اقتصادهای دیگر، کاملا متفاوت میکند. بیاستاندارد بودن اقتصاد و پروژههای سرمایهگذاری، ربط چندانی به مسالهی کلی انباشت و خلق ارزش اضافی ندارد. مرتبط با نوعی از شیوهی انباشت است که بر بستر حکمرانی ضعیف ایران شکل میگیرد. حکمرانی که وجه مشخصهی اساسی آن ” تو در تویی نهادی” است. تودرتویی که در سطح نهادی، موازی کاری و دور زدن قانون و فساد و استانداردزدایی را دامن میزند.
یک دیدگاه
بازتاب ها: فوت دو کارگر بر اثر سقوط جرثقیل در خیابان ملاصدرا | میدان