فقط آسفالت خیابانها مساله نیست. فقط حمل و نقل عمومی مهم نیست. عمرمان است که در خیابانها و کوچههای این شهرها میگذرد.ترجیح میدهیم وقتی از خانه خارج میشویم از کوچهای منتهی به خیابان نادری حد فاصل خیابانهای طالقانی و بلوار کشاورز که هنوز چنارهایش سر به سر هم گذاشتهاند و از پایشان آب روان است، عبور کنیم یا در منطقه ۲۲؟ آنچه از عمر باقی است را ترجیح میدهید در چه فضایی از این شهر بگذرانید. اساسا وقتی قرار است شهردار برای شهری انتخاب شود،کسی از ما مردم میپرسد که شهرمان را چگونه میخواهیم؟ به نظر میرسد شهرها قربانی آرزوها یا رویاهای شهردارانشان برای خودنمایی باشند تا بستری برای خواستههای مردمی که در آن زندگی میکنند. قواعد و اصول مدیریت شهری جای خود. مساله این است شهردارانی که تا به حال در شهری چون تهران تجربه کردهایم کدامیک پای حرف مردم نشستهاند تا ببینند مردم شهر را چگونه میخواهند. بعد آنها فارغ از آنکه برای خود بخواهند کارنامه درست کنند یا پلهای بسازند برای صعود به قوه اجرایی بالاترکشور مشغول اداره شهر شوند؟ اساسا اعضای شورای شهر و شهرداران چقدر از خواستههای مردم باخبرند؟ تا چه اندازه میدانند مردم چه میخواهند و کدام خواستههای آنان قابلیت اجرایی دارد. چه راهی برای دریافت نظرات و مطالبات مردم وجود دارد؟ «عالیه شکربیگی» جامعهشناس، «قمر فلاح» جامعهشناس شهری و «علیاصغر کیهاننیا» روانشناس در توصیف شهروندانی که خواسته و مطالبهای درباره شهر محصل زندگیشان ندارند، توضیح دادهاند. هر سه گرچه در مواردی به سیستم شهرداری تهران و آنچه اخیرا شورای شهر تهران به اجرا درآورده، انتقاداتی دارند اما در مورد شهروندی که هیچ مطالبهای برای شهرش ندارند هشدار دادهاند.
شهروند بدون آرزو؛ شهروند بدون مطالبه
«بیتفاوتی» فصل مشترک تحلیل دو جامعهشناس و یک روانشناسی است که «اعتماد» از آنها درباره شهروندان بدون مطالبه شهری پرسیده است. آنها شهروندان بدون مطالبه و کسانی که برای شهرشان تصوری ندارند را افراد خطرناکی توصیف کردهاند مثل خانم فلاح که در پاسخ به این پرسش که آدمی که آرزو ندارد به چه انسانی تبدیل میشود؟ به خبرنگار ما پاسخ داد:«به یک انسان بیتفاوت که برای شهر و مردمش خطرناک است.» «علیاصغر کیهاننیا» روانشناس نیز در پاسخ به این پرسش توضیح داد:«آدمی که آرزو و هدف ندارد زود میمیرد و به این دلیل میگوییم عاشق باشید، تحرک داشته باشید تا زنده بمانید.»
«عالیه شکربیگی» جامعهشناس نیز در همین زمینه نظر دو کارشناس دیگر را تایید کرد و گفت:«شهروندی که برای شهر خودش آرزویی نداشته باشد دچار بیتفاوتی اجتماعی است و این بیتفاوتی اجتماعی خیلی وقت است که در جامعه ما اتفاق افتاده است. وقتی از مردم میپرسید آرزوی شما برای این شهر چیست؟ به کسی که این سوال را بپرسد، میخندند.»
این جامعهشناس در تحلیل نداشتن آرزو و انسانهایی که در جامعه آرزو و خواستهای نداشته باشند نیز تاکید کرد: «آدمی که آرزو نداشته باشد یک زامبی است. مگر میشود انسان آرزو نداشته باشد مگر میشود انسان طراحی برنامه آینده نداشته باشد. درکل چنین انسانی که آرزو نداشته باشد، انسانی است که فقط در حال زندگی است و جوانان ما آرزوی کار خوب و فردای خوب دارند ولی آرزوهای این افراد کشته شد. این آرزوها هست ولی چه کسی به آنها توجه میکند. شکربیگی در نقد فضایی که اجازه تحقق آرزوها را نمیدهد نیز افزود:«مسوولانی که در واقع به نظر من اول به خودشان فکر میکنند دوم به نزدیکانشان فکر میکنند و سوم به کسانی که برایشان مهم هستند فکر میکنند عامل این بیآرزویی هستند. این مسوولان در مراحل آخر اگر خواستند ذرهای به مردم توجه میکنند.»