شنبه , ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۹:۲۴ قبل از ظهر
  • کد خبر 18249
  • چگونه می‌توان از هیچ همه‌چیز ساخت
    چگونه می‌توان از هیچ همه‌چیز ساخت

    چگونه می‌توان از هیچ همه‌چیز ساخت

    کارآفرین کسی است که ایجاد، مدیریت و ریسک مالی راه‌اندازی یک سرمایه‌گذاری تجاری را برعهده می‌گیرد. کارآفرینان معمولاً کار خود را با یک چشم‌انداز شروع می‌کنند، سپس محصول یا خدماتی را با آن چشم‌انداز خاص هدف قرار می‌دهند و برای تحقق بخشیدن به آن، فعالیت خود را آغاز می‌کنند. البته اغلب کارآفرینان با جمع‌آوری سرمایه، تیم تخصصی و تصمیم‌گیری استراتژیک برای رشد کسب‌وکار شناخته می‌شوند. در این گزارش سعی شده تا ویژگی‌های یک کارآفرین برشمرده شود. اگرچه ممکن است به‌نظر برسد که این ویژگی‌ها تنها مختص کارآفرینان نیستند، اما باید در نظر داشت که خود فرایند کارآفرینی همچون سایر فعالیت‌های انسانی از فنون و خصوصیات مختلف تشکیل شده که در عرصه‌های دیگری نیز قابل‌مشاهده هستند. همچنین در این گزارش، چند نمونه از کارآفرینان خودساخته معرفی می‌شوند؛ کسانی که کارشان را از فقر شروع کردند و با خلاقیت و موقعیت‌شناسی مثبت به موفقیت رسیدند.

    شروع و رشد یک کسب‌وکار موفق در هر کجای دنیا که باشد یک فعالیت چالش‌برانگیز است که به ترکیبی منحصربه‌فرد از مهارت‌، تجربه و طرز فکر نیاز دارد. کارآفرینان باید بتوانند فرصت‌های بازار را شناسایی کنند، محصولات یا خدمات نوآورانه را توسعه دهند، سرمایه جذب کنند، تیم بسازند، امور مالی را مدیریت کنند و محیط‌های نظارتی پیچیده را در میان بسیاری از چالش‌های دیگر هدایت کنند. رقابت در فضای کارآفرینی می‌تواند شدید باشد چون بسیاری از کسب‌وکارها برای جلب‌توجه سرمایه‌گذاران، مشتریان و کارمندان با هم رقابت می‌کنند.
    در حالی که کارآفرینی می‌تواند یک مسیر شغلی فوق‌العاده با ارزش محسوب شود، اما برای همه مناسب نیست و به مقدار قابل‌توجهی کار سخت، فداکاری و ریسک‌پذیری نیاز دارد. ویژگی‌ها و خصوصیات زیادی وجود دارد که می‌تواند متناسب با موقعیت، برای موفقیت یک کارآفرین ضروری باشد. در اینجا به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم:
    ویژگی اشتیاق و انگیزه: بیشتر کارآفرینان موفق عمیقاً به ایده‌های خود علاقه‌مند هستند و مایل‌اند برای تحقق بخشیدن به آن‌ها به‌طور خستگی‌ناپذیر تلاش کنند.
    انعطاف‌پذیری و پشتکار: کارآفرینان با شکست‌ها و چالش‌های زیادی روبه‌رو هستند و مهم است که بتوانند از شکست عقب‌نشینی نکنند و به حرکت رو به جلو ادامه دهند.
    خلاقیت و نوآوری: کارآفرینان باید بتوانند خارج از چارچوب‌های تثبیت‌شده فکر کنند و راه‌حل‌های جدید و منحصربه‌فردی برای مشکلات ارائه دهند.
    ریسک‌پذیری: شروع یک کسب‌وکار مستلزم پذیرش ریسک‌های قابل‌توجه است. کارآفرینان موفق باید با عدم‌اطمینان کنار بیایند و مایل به پذیرش ریسک‌های حساب‌شده باشند.
    رهبری و تیم‌سازی: کارآفرینان باید بتوانند تیم‌های مؤثری را ایجاد و مدیریت و دیگران را تشویق کنند تا دیدگاه‌های خود را به اشتراک بگذارند و تلاش‌شان در جهت یک هدف مشترک باشد.
    هوش مالی و تجاری: کارآفرینان باید با مدیریت امور مالی، بتوانند روند بازار را درک کنند و تصمیمات استراتژیک تجاری بگیرند.
    ممکن است کسی بگوید خصوصیاتی که در اینجا برشمردیم برای موفقیت در اکثر حرفه‌ها ضروری است.باید گفت که البته همین‌طور است، اما با این همه کارآفرین باید بتواند این خصوصیات را با موقعیت و رویکرد خاص خود، انعطاف‌پذیری و خلاقیت و مشتری‌محوی ترکیب کند. در نهایت باید تأکید کرد که هیچ فرمول یکسانی برای موفقیت به‌عنوان یک کارآفرین وجود ندارد و موفق‌ترین کارآفرینان اغلب دارای ترکیبی منحصربه‌فرد از ویژگی‌ها و تجربیات هستند که برای دستیابی به اهداف‌شان به آن‌ها کمک می‌کند.

    مثال‌هایی از کارآفرینان
    یادآوری این نکته مهم است که هیچ مجموعه‌ای از ویژگی‌های «درست» و «سرراست» برای موفقیت به‌عنوان یک کارآفرین وجود ندارد و کارآفرینان مختلف ممکن است ترکیب‌های مختلفی از مهارت‌ها و تجربیات را داشته باشند که به آنها در دستیابی به اهداف‌شان در موقعیت خاص آنها کمک می‌کند.

    شکست‌های متعدد و موفقیت نهایی
    داستان تیم هوگینز از آفریقای جنوبی

    «تیم هوگینز» کودکی فقیر در یکی از شهرستان‌های آفریقای جنوبی بود که هر آخر هفته بچه‌هایی را تماشا می‌کرد که به سمت پارک‌های ورزشی می‌رفتند. او می‌دانست که نمی‌تواند به آن‌ها بپیوندد، به همین دلیل به خود قول داد تا یک روز پارک‌هایی بسازد که هر کسی خواست بتواند از آن‌ها بازدید کند؛ بخصوص بچه‌های محرومی مانند خودش. خانواده هوگینز فروشنده بودند و تیم همیشه به والدینش برای فروش وسایل کمک می‌کرد. پدرش یک کافه سیار کوچک داشت که در آن همبرگر و چیپس می‌فروخت، مادرش هم شیرینی می‌پخت. او می‌گوید: «من در سال ۱۹۹۶ فارغ‌التحصیل شدم اما با وجود برخورداری از شرایط خاصی که دولت به خانواده‌های فقیر اختصاص می‌داد، توان پرداخت شهریه اندک تحصیلات عالی برایم مقدور نبود.»
    به همین دلیل هوگنیز مثل پسر عموی خود در یک دوره چهار هفته‌ای رایگان آموزش نگهبانی شرکت کرد و موقعیتی را در یکی از برترین سایت‌های صنعتی شرکت به‌عنوان نگهبان به‌دست آورد. دو سال پس از دوران حرفه‌ای خود در ِسمت نگهبان، تیم از وجود فرصت دیگری باخبر شد؛ یک دوره برنامه‌نویسی رایگان آموزش (COBOL) که یک سیستم پشتیبان مورد استفاده در صنعت خدمات مالی است.
    او می‌گوید: «من تجربه برنامه‌نویسی نداشتم و هرگز کامپیوتری را لمس نکرده بودم، اما می‌دانستم که این مهارت‌ها چقدر ارزشمند هستند و فرصتی به من داده شد تا خودم را اثبات کنم». پس از دومین تلاش خود در این دوره، او موفق شد شغلی در یک شرکت کوچک فناوری اطلاعات پیدا و توانمندی خود را در این زمینه تقویت کند. تیم در طول دوران حرفه‌ای کار خود در حوزه فناوری اطلاعات برای چند شرکت معروف کار کرد. سه سال آخر برای یک موقعیت شغلی مدیریت حساب درخواست داد و در سِمت فروش مشغول به کار شد. هدف او تبدیل شدن به یک صاحب کسب‌وکار بود، بنابراین آنچه را که در مورد تجارت می‌توانست بیاموزد، آموخت. او همیشه به دنیای اطراف خود توجه داشت و به‌دنبال فرصت‌های تجاری جدید یا مشکلی بود که بتواند آن را حل کند. ایده اصلی تیم هوگینز که مدام به آن برمی‌گشت، تأسیس باشگاه‌های ورزشی در فضای باز بود. زمانی که کارفرمایان متوجه شدند او در حال کار روی پروژه شخصی خود است، به‌وضوح اعلام کردند که دوست ندارند توجه هوگینز بین شغل و ایده تجاری خودش تقسیم شود، به همین دلیل بعد از مدتی از کارش اخراج شد. اگرچه این یک ضربه مالی غیرمنتظره بود، اما همین اخراج شدن این فرصت را به او داد که تمام‌وقت روی تجارت خود تمرکز کند. اولین باشگاه او با نام (Green Outdoor Gyms) به‌طور رسمی در فوریه سال ۲۰۱۲ راه‌اندازی شد و در سال اول به گردش مالی ۳۵هزار دلاری دست یافت. سفارشات متعدد از جانب شهرداری‌ها در سراسر آفریقای جنوبی به سمت باشگاه سرازیر شد. او خود می‌گوید: «من امروز به‌دلیل تجربیات دوران کودکی‌ام اینجا هستم، اما قبل از سرمایه‌گذاری روی این رؤیا، باید بتوانم اعتبار و ذخایر نقدی خود را ایجاد کنم. برای رسیدن به رؤیای نهایی‌ام سرمایه‌ زیادی موردنیاز است و باید بیشتر تلاش کنم. وقتی کسی می‌گوید چیزی غیرممکن است، من می‌خواهم بدانم چرا و بعد تلاش خود را می‌کنم، چون فقط می‌توان تلاش کرد. این‌گونه به رؤیاهای خود می‌رسید.»

    دزدی که بانی خیر شد
    داستان پرم گاناپاتی از هند

    وقتی شخص همراهی که خود را دوست و همشهری «پرم» معرفی کرد، با دزدیدن پول و وسایلش پا به فرار گذاشت، پرم گاناپاتی در ایستگاه اتوبوس بمبئی سرگردان شد. «پرم» هیچ آشنایی درآن منطقه با کسی نداشت. یکی از همشهری‌هایش از روی ترحم، او را به معبدی راهنمایی کرد و از افراد حاضر در آنجا خواست که مقداری پول برای بلیط برگشت او به شهر پدری‌اش کمک کنند. پرم از بازگشت امتناع کرد و تصمیم گرفت در بمبئی بماند و به‌عنوان ظرف‌شوی در یک رستوران کار کند. بعد از مدتی از کارفرمایش خواست که به او اجازه دهد تا گارسون شود زیرا او تا کلاس دهم سواد داشت. اما مالک رستوران به‌دلیل سیاست‌های منطقه‌ای از این کار امتناع کرد و «پرم» به‌عنوان گارسون در رستورانی که در همسایگی باز شده بود استخدام شد. پرم به‌دلیل خدمات عالی به مشتری، ابتکارات و روابطش به محبوبیت زیادی در بین مشتریان دست یافت و توانست هزار روپیه در روز (۵۰هزار تومان) بیشتر از درآمد معمول کسب کند که تقریباً سه برابر بیشتر از کسب‌وکارهای
    مشابه بود.
    یکی از مشتری‌های رستوران به او پیشنهاد کرد که در یک مغازه جدید با او شریک شود. او می‌خواست پرم شریک نصف‌نصف درآمد باشد. در حالی که مالک پول را سرمایه‌گذاری می‌کند، «پرم» مغازه را اداره کند. اما بعد از مدتی که کسب‌وکارشان پاگرفت، صاحب مغازه او را بیرون کرد و شخص دیگری را جایگزین او کرد. با این حال پرم تسلیم نشد، از عمویش وام کوچکی گرفت و با برادرش، دکه چای و صبحانه خود را باز کرد که اهالی محله یک‌بار دیگر کارش را تخته کردند. او سپس یک گاری دستی راه انداخت، اما این هم نتیجه‌ای نداشت. بالاخره یک غرفه در جنوب بمبئی راه‌اندازی کرد و مشغول درست کردن و فروختن انواع کیک صبحانه شد. با اینکه چیزی از این مسائل نمی‌دانست، اما با مشاهده و آزمون و خطا به ترکیب محبوبی از غذاها رسید. غرفه کیک‌فروشی او در طول پنج سال از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ موفقیت‌های بزرگی کسب کرد و شکوفا شد. به گفته پرم، بهداشت غرفه، ظاهر مناسب پیشخدمت‌ها و مواد غذایی تازه به‌عنوان یک تفاوت برجسته موجب موفقیت غرفه او شده بود.
    به این ترتیب چند میلیون روپیه پس‌انداز کرد. او به جای رفتن به خانه، بزرگ‌ترین خطر زندگی خود را به جان خرید و یک مغازه جدید در نزدیکی ایستگاه واشی (یک ایستگاه بزرگ قطار با ۷۵هزار مسافر روزانه) افتتاح کرد و نامش را «دوسا پلازا» گذاشت. کسب‌وکاری که در عرض سه ماه ورشکست شد. پرم با درس‌هایی که از این شکست گرفت دوباره به مغازه صبحانه‌فروشی برگشت. ۱۰۸ نوع کیک متفاوت را خودش اختراع کرد و از این نظر بسیار مشهور شد. تا اینکه در یک برخورد تصادفی با عضو یک فودکورت در مرکز خرید نیوبمبئی آشنا شد و بنا به توصیه او یک غرفه در فودکورت راه‌اندازی کرد. او همچنین برای ایجاد هویت برند از جمله لوگو، مارک‌ها، کارت منو، لباس پیشخدمت و غیره به آژانس‌های تبلیغاتی رفت. پس از مدتی پیشنهادات زیادی برای فرنچایز کردن برند خود دریافت کرد و مجبور شد درباره معنای فرنچایز و شیوه عملکرد آن تحقیق کند (فرنچایز یا حق امتیاز، گونه‌ای از کسب‌وکار است که بر پایه آن به یک شرکت اختیار داده می‌شود تا تولیدات یا فرآورده‌های شرکت دیگری را بفروشد و در برابر آن مبلغی دریافت کند).
    «دوسا پلازا» در حال حاضر ۲۶ شعبه دارد، دارای ۱۵۰ کارمند و گردش مالی ۷ میلیارد روپیه‌ای است. تمامی شعب آن به هم متصل و تحت یک شبکه هستند. مدیران آموزشی و دستورالعمل‌های مناسب برای حفظ کیفیت محصول و خدمات استاندارد و یکنواخت در سراسر شعب وجود دارد.

    یک ماشین خواب‌

    داستان موفقیت جان پل دی جوریا
    «جان پل دی‌جوریا» به‌اندازه «استیو جابز» یا «ایلان ماسک» یک نام‌آشنا نیست، اما او شاهکارهایی در زمینه کارآفرینی و مدیریت تجاری انجام داده که با آن‌ها رقابت می‌کند. او فرزند دو مهاجر بود و در سال ۱۹۴۴ در ایالات متحده به دنیا آمد. دی‌جوریا تحصیلات دانشگاهی ندارد، او تنها توانست دبیرستان را به پایان برساند. او که در یک خانواده نسبتاً آشفته بزرگ شده بود، پس از طلاق والدینش مجبور شد برای مخارج خود کار کند. هنگامی که در دادگاه ثابت شد که مادر مجرد او قادر به حمایت از هر دو فرزند نیست، آن‌ها جان پل کوچک را به یک یتیم‌خانه در شرق لس‌آنجلس فرستادند تا زمانی که ۹ساله شد و نزد مادرش بازگشت. دی‌جوریا در سن ۹سالگی مجبور بود به‌همراه برادر بزرگ‌ترش برای تأمین هزینه‌های خانواده کار کند.

    آن‌ها در ابتدا شروع به فروش کارت‌های کریسمس و روزنامه کردند. او به‌خاطر وضعیت خانوادگی و فقر در طیف وسیعی از مشاغل کار کرد. دی جوریا کار خود را به‌عنوان پیک روزنامه آغاز کرد. بعدها به‌عنوان سرایدار، راننده کامیون یدک‌کش، فروشنده بیمه و فروشنده محصولات بهداشتی هم کار کرد. پیش از اینکه کسب‌وکار نوآورانه خود را راه‌اندازی کند، شب‌ها مجبور بود که در اتومبیل خود بخوابد. در همان روزهای بی‌خانمانی و سرگردانی بود که سرانجام در یک شرکت مراقبت از مو شروع به کار کرد. او به‌عنوان فروشنده محصولات مو، به در خانه افراد می‌رفت، اما بعد از مدتی از آن کار اخراج شد. در همین مدت با یک آرایشگر به نام پل میچل آشنا شد و آن دو با یک وام ۷۰۰دلاری، تجارتی را راه‌اندازی کردند که بعد به یک شرکت بزرگ تبدیل شد. شرکتی که اکنون به نام (John Paul Mitchell Systems) شناخته می‌شود. دی جوریا مدتی بعد شرکت (Patron Spirits) را تأسیس کرد و شریک مؤسسات مختلف محصولات بهداشتی و آرایشی شد، طوری که امروز شبکه مالی او بیش از ۳.۱ میلیارد دلار ارزش دارد.



    مطلب پیشنهادی

    متوسط قیمت یک متر مربع مسکن در شهر تهران چند؟

    متوسط قیمت یک متر مربع مسکن در شهر تهران چند؟

    افزایش قیمت مسکن در تهران موجب شده است که بخشی از مستاجران به شهرهای خود بازگردند و برخی دیگر نیز حاشیه نشینی را به شهر نشینی ترجیح دهند.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *