احسان اکبرپور: خانهنشینی ایام کرونا، با آنکه منجر به تعطیلی کلاسها، کارگاهها و نشستهای فرهنگی شده است، اما از سوی دیگر موجب افزایش استفاده از امکانات شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام شده است. بهویژه آنکه در ایام اخیر شاهد بودهایم که امکان برگزاری ویدئوهای زنده (لایو) در این شبکه اجتماعی، مورد استفاده برخی از نویسندگان، شاعران، پژوهشگران و حتی مراکز فرهنگی شده است. به عنوان مثال امسال ویژهبرنامههای یادروز سعدی به مدت ۷ شب از طریق صفحه مرکز سعدیشناسی در اینستاگرام برگزار میشود و هر شب نیز مهمانان این نشستهای فرهنگی از طریق لایو، به ارائه برنامههای خود اعم از سخنرانی، اجرای کنسرت و… میپردازند.
در همین ایام اما خبری دیگر نیز در رابطه با این امکان در این شبکه اجتماعی اعلام شد و آن، شکستهشدن تعداد مخاطبان لایو اینستاگرام در صفحه یک خواننده رپ زیرزمینی بود؛ خوانندهای مبتذل، فحاش و زنستیز که در آخرین رویداد نیز صفحهاش در این شبکه اجتماعی بهدلیل محتوای نامناسب بسته شد. اما این اتفاق پرسشی را مطرح کرد: چرا مخاطبان برنامههای یادروز سعدی در
دیالوگ بنیاد هر نوع زیستی است و فضای مجازی این امکان را به فراهم میکند که منطقهای مختلف به صورت رایگان با یکدیگر به دیالوگ بپردازند
لایو اینستاگرام دستبالا ۳۰۰ نفر هستند و تعداد مخاطبان آن خواننده بیش از ۲۰۰۰ برابر این افراد (۶۴۰ هزار نفر)؟ از چه منظری میتوان این همهگیری ابتذال در فضای مجازی را تحلیل کرد؟ پرسش دیگر اما آن است که آیا اصولاً میتوان چنین موضوعی را محل مقایسه قرار داد و دو طیف و ذائقه کاملاً متفاوت را در یک ظرف (امکان حضور در فضای مجازی) سنجید؟ در همین راطه گفتوگویی را با کاوه بهبهانی، نویسنده، مترجم و پژوهشگر فلسفه در شیراز انجام دادیم و از او درباره تجربه حضورش در ایام قرنطینه در ویدئوهای زنده اینستاگرام و چراییِ تعدادِ قابل ملاحظهی مخاطبان هنر اصیل و مصرفزدگی مبتذل جویا شدیم.
شما از جمله افرادی هستید که در ایام خانهنشینی بهسبب کروناویروس، حضوری فعال در شبکههای اجتماعی داشتید و کلاسها، کارگاهها و نشستهای فلسفی خود را از طریق امکان برقراری ویدئوی زنده (لایو) در شبکه اجتماعی اینستاگرام برگزار کردید. ابتدا از تجربه خود در استفاده از این امکانات در ایام قرنطینه برایمان بگویید.
همهگیری ویروس کووید ۱۹ بهشکل ناگزیر سبب شده که ما تماسهای مستقیممان را کاهش دهیم و به فضای مجازی رو بیاوریم؛ این اتفاق نیز یک جنبه مثبت دارد و یک جنبه منفی. جنبه مثبتش آن است که با کاهش آمدوشد و مصرف سوخت، آلودگی هوا و ترافیک کاهش مییابد، جنبه منفیاش نیز آن است که ارتباطات ما که جهان مدرن نیز آن را کاهش داده و انسانها را هرچه بیشتر اتمیزه و متفرّد کرده بود، بیش از پیش کاهش مییابد
زمانی مارکس معتقد بود «نحوه تولید، نحوه زندگی را تعیین میکند»، امروز ظاهراً انسانها معتقدند نحوه مصرف زندگی را تعیین میکند
و تنهایی و فردیتمان را در جهان مدرن کمتر میکند. تجربه من از حضور و برگزاری کارگاههای خود در ویدئوی تصویری (لایو) شبکه اجتماعی اینستاگرام آن بود که ابتدا تعداد مخاطب در این فضا، بسیار بیش از تعداد مخاطب در کلاسها و کارگاههای حضوری است. بهعنوان مثال در کلاسهای من، دستبالا ۱۰۰ نفر حضور دارند، اما در این شرایط تازه، محدودیتی برای حضور مخاطب وجود ندارد و بیش از هزاران نفر در آن حضور مییابند.
حال اگر بخواهیم ویژگیهای این امکان را مقایسه کنیم (هعنوان مثال امکان برقراری دیالوگهای دونفره و چندنفره، و شرکت هزاران نفر در این گفتوگو)، افزوده شدن چنین امکاناتی چه تاثیری در پیشبرد دیالوگ (به عنوان اساس فلسفه) در میان مخاطبان خواهد داشت؟
دیالوگ بنیاد هر نوع زیستی است، به این معنا که چندین استعاره منطق وجود دارد و در یک دیالوگ، همه در موقعیتی برابر برای بروز این منطقها قرار دارند. از این منظر فضای مجازی این امکان را به فراهم میکند که منطقهای مختلف بهصورت رایگان با یکدیگر به دیالوگ بپردازند. افزون بر شبکه اجتماعی اینستاگرام نیز نرمافزاهای دیگر نیز مانند Adobe Connect وجود دارند که امکان برقراری همزمان دیالوگهای چندنفره صورت بگیرد. از این منظر، این امکانات از مزایای کلاسها و کارگاههای چندنفره برخوردار است، اما معایب آن را ندارد. بهعنوان مثال در این امکانهای تازه دیگر خبری از هزینههای آمدوشد حضوری برای حاضر شدن در کلاس
میتوان در دل حفرههای این فضا به جای تندادن منفعلانه، چیزی را عرضه کرد که در شرایط کنونی، نوعی مقاومت در برابر ابتذال کنونی باشد
درس مانند هزینه سوخت، ترافیک، آلودگی و… نیست؛ بهویژه آنکه آن رفتار بیرحمانه ما با طبیعت، به تجدیدنظر نیاز داشت. از این منظر، من معتقدم مزایای اتفاق رخداده اخیر، بیش از معایب آن است.
حال اگر بخواهیم به بحث همهگیری ابتذال بپردازیم، ابتذالی که معمولاً در همه شئون خود را نشان میدهد، در این ایام نیز مشاهده شد یک خواننده زیرزمینی (که در خارج از ایران ساکن است)، رکورد تعداد حضور مخاطب در لایو اینستاگرام را در جهان با ۶۴۰ هزار نفر شکست. به نظر شما از چه منظری میتوان این همهگیری ابتذال در فضای مجازی را تحلیل کرد؟
دو نکته در این خصوص وجود دارد. نکته اول آنکه چرا این افراد خریدار دارند؟ در پاسخ باید گفت اگر زمانی مارکس معتقد بود «نحوه تولید، نحوه زندگی را تعیین میکند»، امروز ظاهراً انسانها معتقدند نحوه مصرف زندگی را تعیین میکند. انسانها تمایل دارند که مصرف کنند و مصرف هم معمولاً در سادهترین شکل خود وجود دارد؛ چراکه مصرف برخلاف تولید که یک امر فعالانه است، امری منفعلانه است. از این رو این افراد چیزی را عرضه میکنند که افراد میتوانند در لحظه آن را مصرف کنند، به عنوان مثال برخی تابوها را میشکنند و خریدار پیدا میکنند.
نکته دوم درباره این همهگیری ابتذال آن است که نحوه مواجهه ما با آنها چگونه خواهد بود؟ ما دو راه برای مواجهه با آنها در پیش داریم: ۱٫ زمین بازی را ترک کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم تا این ابتذال همهگیر، بدون رقیب پیش رود.
ما همچنان یک هاله قدسی دور خود کشیدهایم و حاضر نیستیم به فضای مجازی تن دهیم و از امکاناتش استفاده کنیم تا بتوانیم مخاطب را جذب کنیم
۲٫ میتوان در دل حفرههای این فضا که در شرایط برابر برای ما نیز وجود دارد، به جای تندادن منفعلانه، چیزی را عرضه کرد که در شرایط کنونی، نوعی مقاومت در برابر ابتذال کنونی باشد. من معتقدم ما از منطق بازار، شبکههای اجتماعی، شوآف و… گریزی نداریم، اما یا میتوانیم در برابر آنها منفعل باشیم و به آن همهگیری ابتذال تن دهیم، یا آنکه میتوانیم در برابر این منطق مبتذل مقاومت کنیم. در تشریح این وضع، چندی پیش در یادداشتی نوشتم: «روشنفکر یک سلبریتی است که بر تن خود جلیقه انتحاری بسته است.»؛ به این معنا که روشنفکر در دل این منطق حضور مییابد تا دیده شود، هرچند در این وضع خود را منفجر میکند. ما باید نشان دهیم که ابتذال آلترناتیوی هم دارد و میتوان آن را به کار بست.
و نقش فلسفه در این وضع مقابلهای با ابتذال چیست؟
فلسفه قرار است به ما آموزش دهد که چگونه دقیقتر و صحیحتر فکر کنیم، از فضای متعصبانه فاصله بگیریم، فضای گفتوگو را سامان دهیم و افکار مرتبه دوم داشته باشیم (به این معنا که درباره افکارمان فکر کنیم)؛ و این همه بسیار مهم خواهد بود.
البته در این میان برخی نیز معتقد به مقایسهسازی میان این دو جریان (تفکر و ابتذال) هستند. به عنوان مثال مقایسهای که میان تعداد افراد حاضر در لایو اینستاگرام مرکز سعدیشناسی در یادروز سعدی و لایو آن خواننده زیرزمینی میشود؛ آنجا که دستبالا ۳۰۰ نفر در لایو برنامههای مربوط به سعدی حضور مییابند، اما بیش از ۲۰۰۰ برابر
ما باید با ارائه صحیح سعدی، نشان دهیم ذائقهای دیگر هم وجود دارد، که آن افرادی که ذائقهشان یک خواننده زیرزمینی است، متوجه شوند در اینجا فضایی پیچیدهترو پروردهتر وجود دارد
این جمعیت، در یک لایو مبتذل از چنین فردی حاضر هستند. اما آیا اصولاً چنین مقایسهای میان این دو طیف کاملاً متفاوت صحیح است؟
مقایسه معمولاً امری بحثبرانگیز است، به دلیل آنکه منطق دیسکورسها (گفتمانها)ی مختلف با یکدیگر متفاوت است، و طبعاً مقایسه آنها نیز دشوار است. اما واقعیت آن است که ذهن انسان این مقایسه را انجام میدهد. حال که اینگونه است، میتوان خیلی ساده از خود پرسید: چگونه است که سعدی با آن همه ژرفاندیشی و هنر ناب پیچیدهی تودرتو، در برابر برخی چنین افرادی، مخاطبی کمتر دارد؟ من معتقدم یکی از دلایل این موضوع، نحوه ارائه ماست؛ آنکه ما چگونه یک شاعر در حد سعدی را معرفی میکنیم. به ویژه آنکه ما همچنان یکهاله قدسی دور خود کشیدهایم و حاضر نیستیم به فضای مجازی تن دهیم، از امکاناتش استفاده کنیم و به اندازه کافی با قواعدش بازی کنیم تا بتوانیم مخاطب را جذب کنیم. علت نیز شاید سمبلیک بودن کاراکتر ماست؛ گویی هنوز معتقدیم که ما از حدود فضای مجازی بالاتر هستیم. حال آنکه فضای مجازی مانند کف خیابان است، و درست شبیه برخی استادان آکادمیک که با کف خیابان قطع ارتباط میکنند و هیچگونه ارتباطی با جامعه جز در کلاس درس خود ندارند؛ اگر ما از حضور در این خیابان مجازی نیز محروم شویم، همان اتفاق در انتظارمان خواهد بود. ما باید با ارائه صحیح سعدی، نشان دهیم ذائقهای دیگر هم وجود دارد، که آن افرادی که ذائقهشان یک خواننده زیرزمینی است، متوجه شوند در اینجا فضایی پیچیدهترو پروردهتر وجود دارد که ازقضا بسیار بهتر میتوانند مصرف هنری خود را از آن برآورده کنند.
ایبنا