وقوع حادثه دلخراش مدرسه شینآباد (پیرانشهر) و سوختگی بیش از ۳۶ دانشآموز این مدرسه دل هر بیننده و شنونده این حادثه تلخ را به درد میآورد، اما شاید تلختر و گزندهتر از آن، نگاه برخی از مسئولان محلی استان آذربایجانغربی و وزارت آموزش و پرورش جهت برائت از سهلانگاریهای خود در این حادثه باشد.
در حالی که براساس آییننامههای داخلی آموزش و پرورش باید از چند سال پیش دولت و در راس آن آموزش و پرورش اقدام به جمعآوری بخاریها در سطح مدارس سراسر کشور میکرده و به جای آن به تاسیس و راهاندازی سیستم حرارت مرکزی و استفاده از شوفاژ اقدام مینموده است، اما متاسفانه مسئولان محلی به جای پذیرش قصور و اهمال خود در این حادثه جانکاه، در اقدامی که در مَثَل ما ایرانیها به «عذر بدتر از گناه» معروف است، اعلام میکنند که به علت «مخروبه» بودن مدرسه مذکور، تاکنون اقدام به راهاندازی چنین سیستم گرمایشی نکرده اند!!!.
آیا جز این است که این مصداقی روشن برای «عذر بدتر از گناه آوردن» است؟ آیا اگر به طور مثال در جریان وقوع یک زلزله این ۳۶ دانشآموز زیر آوار میماندند و خدای ناکرده تلف میشدند، باز هم مسئولان محلی حاضر به چنین اعترافی – یعنی مخروبه بودن مدرسه – بودند؟
آیا ممکن نبود که در آن صورت نیز به بهانههای دیگر جهت لاپوشانی کردن موضوع و پاک کردن صورت مسئله و برائت از خود روی آورند؟ اگرچه در این مقال، قصد بر آن نیست که از مسئولان دولتی برائت بجوییم چنانکه در سطور فوق نیز به گوشههایی از اهمال آنها اشاره شد.
اما این به تمامه به معنای عدم قصور اولیای این بچهها و مردم روستای شینآباد نیز نیست. مردم ما باید یاد بگیرند و چنین احساس مسئولیتی را در خود بهوجود آورند، که نسبت به گوشه گوشه زندگی فرزندانشان احساس مسئولیت کنند. آنها باید با دیدن آن مدرسه مخروبه، پیشبینی وقوع چنین لحظه تلخ و ناگواری را نیز میکردند.
حداقل آنها باید با دیدن وضعیت آسیبدیدگان زلزله اهر و ورزقان در استان همجوار خود میفهمیدند و به هوش میآمدند که ممکن است زمانی بلایی این چنینی به سراغ آنها و فرزندان دلبندشان نیز بیاید، چرا که « حادثه هیچ گاه خبر نمی کند».
آنها بلافاصله باید با دیدن سرنوشت کودکان ورزقانیای که زیرآوار مدارس مخروبهشان ماندند و کسی به دادشان نرسید، به هوش میآمدند و اجازه نمیدادند که فرزندانشان در زیر سقف مدرسهای که هر آن امکان داشت بر سرشان آوار شود، بمانند و یا چنان که اتفاق افتاد، به علت نبود یک بخاری استاندارد، ۳۶ نفر از جگرگوشه هایشان در برابر چشمان شان بسوزند. اجازه دهید برای اینکه بفهمیم، این عدم احساس مسئولیت، متاسفانه برای همه ما ایرانیها حداقل تا زمانی که دچار حادثهای نشدهایم، یک اپیدمی است و کوچک و بزرگ، باسواد و بیسواد، دکتر و مهندس نمیشناسد و برای تبیین بهتر این بی مسئولیتی مان نسبت به «علاج واقعه ، قبل از وقوع آن»، نه پس از آن، به تواتر دو حادثه تلخ و دهشتناک، در دو دوره تاریخی – در دو، سه دهه اخیر – در کشورمان برگردم.
همزمانی دو حادثهای که مرا بر آن داشت تا از سخن پرنغز یک فیلسوف آلمانی برای توصیف آن استفاده کنم: «تاریخ دو بار تکرار میشود؛ یک بار به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی تلخ.».
بارها در جاهای مختلف به این جمله برخورد کرده بودم اما هر بار، فلسفه این حرف سؤالی بزرگ را در ذهنم ایجاد میکرد و احساس میکردم که این جمله تنها مختص به زمان و مکان خاصی بوده است و تاریخ مصرف آن، مانند بسیاری از سخنانی که در طول تاریخ گفته شده، گذشته است.
اما زلزله اخیر آذربایجان و واکنشهای پس از آن از سوی نهادها و سازمانهای مسئول در امر ساخت و ساز کشور و توجه دوباره به مقاومسازی ساختمانهای شهری و روستایی و رسیدگی هر چه سریعتر به بافتهای فرسوده، دوباره مرا به یاد آن جمله معروف انداخت.
بگذارید برای تفهیم بهتر این موضوع تاریخ را ورق بزنیم. ۲۲ سال پیش یعنی در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۹، بغض زمین در شمال ایران ترکید و جان بیش از ۳۵ هزار نفر از هموطنانمان را در زلزله معروف رودبار و منجیل گرفت. حادثهای که هیچگاه از حافظه تاریخی ما ایرانیان پاک نخواهد شد.
از آنجا که ما ایرانیها معمولا عادت داریم که «علاج واقعه را پس از وقوع آن» صورت دهیم،نه قبل از آن، بلافاصله پس از این واقعه، سازمانی تحت عنوان «سازمان نظام مهندسی کشور» برای تدوین آییننامههای ساختوساز مقاوم، ارجاع مناسب کارها به صاحبان صلاحیت و جلوگیری از مداخله افراد فاقد صلاحیت در امور فنی ساختوساز، و به طور کلی نظارت بر تمام حوزههای ساختوساز بهوجود آمد.
به عبارت دیگر، قرار شد تا از این به بعد این نهاد با همکاری سایر نهادهای اجرایی از جمله وزارت مسکن و شهرسازی، شهرداری و… از تکرار چنین حوادثی جانکاه و با این عمق تخریب در تمام نقاط کشور جلوگیری کند.
اما وقایع بعدی از جمله زلزله بم و اخیرا زلزله آذربایجان نشان داد که مثل بسیاری از حوزههای دیگر، ما ایرانیها در این حوزه نیز یک پای مان میلنگد، یا به اصطلاح «کُمَیتمان لنگ می زند.».
نه اینکه کاری نکرده باشیم، بلکه باید گفت که شهرهای ما عریض و طویلتر شدهاند و ساختوسازهای بسیاری صورت گرفته، اما این ساختوسازها در کنار بافتهای قدیمی بوده است، نه به جای آن ها.
در عین اینکه نمیتوان انکار کرد که بسیاری از این ساختوسازهای جدید نیز از استانداردهای بین المللی پیروی نکردهاند و ما نمونه تبعات این مسئله را این روزها در آذربایجان برای چندمین بار تجربه کردیم.
زلزلهای که به گفته پروفسور بهرام عکاشه، پدر زلزلهشناسی ایران، نباید بیش از ۱۰ نفر زخمی برمیداشت، منجر به کشته شدن بیش از ۳۰۰ نفر و زخمی شدن ۳ هزار نفر شد.
طنز قضیه آنجاست که این حادثه، دوباره همزمان شد با انتخابات ششمین دوره هیئت رئیسه سازمان نظام مهندسی کشور و جالب آنجاست که در شعارهای بیشتر کاندیداهای این سازمان، هنوز توجه به بافتهای فرسوده و مقاومسازی آنها یا لزوم توجه به بند ۸ ماده ۱۵ قانون نظام مهندسی دغدغه اصلی کارشناسان بود و به آمارهای حیرت انگیزی در این زمینه چه در تهران و چه در شهرستان ها اشاره کرده بودند.
مسلم است که این همه تاکید بهخاطر وجود یک نوع نقیصه در نحوه اجرایی کردن این مسئله بوده است وگرنه کاندیداها این همه بر آن تاکید نمیکردند.
اهمیت این قضیه زمانی بیشتر میشود که بدانیم چیزی معادل ۱۴ هزار هکتار بافت فرسوده ناپایدار در تهران وجود دارد که قریب به ۲ میلیون نفر را در خود جای داده است یا اینکه در شهرستانها از جمله در شهر زیارتی قم حدود هزار و ۸۰۰ هکتار بافت فرسوده مصوب وجود دارد که جمعیتی بالغ بر ۲۰۰ هزار نفر را در خود جای داده است و… .
آمارهای فوق نشان میدهد که خطری بس عظیمتر در کمین هموطنانمان در اکثر شهرهای بزرگ کشورمان است و اگر چاره ای برای حل آن اندیشیده نشود، فاجعهای بس جبرانناپذیر بهوقوع خواهد پیوست.
بنابراین تراژدی زلزله رودبار و منجیل به کمدی تلخ شعارهای کاندیداتورهای سازمان نظام مهندسی کشور و زلزله آذربایجان ختم شد.
زیرا همان طور که گفته شد، سازمانی که قرار شده بود تا در عرض این ۲۲ سال تحولی عظیم در اصول ساختوساز کشور بهوجود آورد تا دیگر چنین اتفاقاتی با چنین عمقی رخ ندهد، امروز نه تنها عمق آن فجایع بیشتر شده بلکه به میزان بافتهای فرسوده و ناپایدار و غیراستاندارد نیز در کل کشور افزوده شده است.
به راستی چه کسی باید جواب این همه اهمال و قصور را بدهد؟ بچه های سوخته شده پیرانشهری یا بچه های زیر آوار مانده ورزقانی و اهری؟ و یا …. .
*فریاد مادر سیران یگانه، اولین دانش آموز شین آبادی که ناشی از جراحات عمیق سوختگی جان باخت، پس از شنیدن خبر فوت دخترش.