برزن نیوز: این روزها که تهران بار دیگر در وضعیت نامناسب زیستی و شرایط نامطلوب سکونتی قرار گرفته و انبوهی از مشکلات و معضلات، حیات آن را به مخاطره انداختهاند، این پرسش اساسی مطرح است که چرا اقداماتی که از دهه چهل تاکنون در قالب ساماندهی و تمرکززدایی از تهران انجام شده است، نتیجهبخش نبوده و تمرکز شدید و مشکلات ناشی از آن، همچنان پا برجاست. آیا تمرکززدایی کارایی لازم را نداشته و یا دولتها از کفایت لازم برای اجرای بهینه این سیاستها برخوردار نبودند؟ آیا تنها راه باقیمانده در شرایط حاضر، انتقال پایتخت است و یا میتوان به راهکارهای کم هزینهتر دیگری نیز اندیشید؟ برای پاسخ به این پرسشها و سوالات متعدد دیگری از همین سنخ، در ابتدا باید به تشریح وضع موجود پرداخته و سپس افقهای محتمل برای آینده را مورد بررسی قرار داد.
کشور ایران دارای یک حکومت متمرکز بوده و این تمرکز قدرت، ناشی از نظام سیاسی تکساخت و محصول فرآیندهای سده اخیر و به ویژه پس از انقلاب مشروطه است. مدیریت کلانِ کشور و ساختارهای آن، شامل نهادهای تصمیمسازی و سیاستگذاری و شیوههای تصمیمگیری و اجرا، در شهر تهران مستقر بوده و زمینهساز افزایش روزافزون اقتدار این شهر و قدرت حکمرانی آن در فضای ملی شدهاند. تهران با کسب وزن ژئوپلیتیکی بالا و موقعیت برجسته در شبکه سکونتگاهی، منابع را از حوزههای مختلف به خود جذب کرده و بدین ترتیب جمعیت مهاجر از سراسر کشور به سوی این منطقه کلانشهری و پسکرانههای آن در استانهای مجاور سرازیر شدهاند. تمرکزگراییِ پدید آمده به مرور سبب بروز مسائل و مشکلات عدیدهای همچون کمبود منابع طبیعی، آلودگی هوا، معضلات اجتماعی و آسیبپذیری در مقابل حوادث شده است. مواجهه با این مشکلات، اتخاذ راهبردها و سیاستهای تمرکززدایانه را آشکار کرد و از همان سالهای دهه چهل و پیش از بحرانی شدن شرایط، راهبردهای مختلفی برای شکستن تمرکز چندبعدی پایتخت، آغاز گردید، اما با وجود گذشتِ پنج دهه از اجرای این سیاستها، واقعیتها همچنان مبین تمرکزِ جمعیت و فعالیت در منطقه کلانشهری تهران است.
علیرغم اشکالات متعدد در روند سیاستگذاری و اقدامات اجرایی برای کاهش و یا حذف روندهای تمرکزگرا از کلانشهر تهران و با وجود تمرکز جمعیت و فعالیت در این شهر، بررسیها نشان میدهد راهبردهای تمرکززدایی به صورت نسبی موفق بوده و در مجموع عملکرد قابل قبولی داشتهاند. هرچند آمارهای جمعیت و فعالیت در استان تهران نشانگر روندهای افزایشی است، اما به واسطه همین اقدامات تمرکززدایانه، سرعتِ رشد روندها نزولی بوده و سهم جمعیت و فعالیت در تهران نسبت به کشور در بیشتر زمینهها، کاهش یافته است. لذا با توجه به این گزاره میتوان استدلال کرد، اگر راهبردهای تمرکززدایی در سالهای اخیر به خصوص متمرکز بر تهران، به اجرا درنمیآمد، امروز شاهد جمعیتی به مراتب بیش از این مقدار و مشکلاتی به مراتب بزرگتر در محدوده کلانشهری تهران بودیم. البته در این تحلیل نباید از میزان تاثیر و قدرت روندهای تمرکززدایانه که بر تهران متمرکز است، غافل شد. هرچند که این سیاستها نیازمند بروزرسانی، اصلاح و تقویت است و وضع موجود قطعاً مطلوب نیست، اما در مجموع نمیتوان از قدرت تمرکززدایی در سطح یک منطقه و متمرکز بر یک شهر، انتظاری بیش از این داشت و حتی در صورت اصلاح اشکالات گذشته و بهبود سازوکارها، کاهش تمرکز تا دستیابی به حد آرمانی، امکانپذیر نخواهد بود. تمرکززدایی از منطقه کلانشهری تهران تنها در صورتی به حداکثر میزان بازدهی خواهد رسید که از نگاه نقطهای به تهران فاصله گرفته و شبکه سکونتگاهی کشور را به عنوان یک کل واحد در نظر بگیریم؛ بنابراین باید در اتخاذ راهبردها تجدید نظر کرده و در کنار تمرکززدایی از تهران، به مساله به شکل کلانتری توجه کنیم.
بخش مهمی از راهحل مسائل و مشکلات تهران را باید در سطح ملی و نه در خود این کلانشهر جستوجو کرد؛ تا زمانی که عدم تعادلهای فضایی در سطح سرزمین وجود دارد، کلانشهر تهران با برخورداری از جاذبهها و امکانات و تسهیلات مختلف، مانند یک قطب مغناطیسی، برادههای ریز و درشت را به سوی خود جذب کرده و در یک چرخه تکراری موجب تشدید تمرکزگرایی خواهد شد. برای شکستن این دور باطل و کاستن از تراکم جمعیت و تمرکز فعالیت در تهران، انتقال پایتخت یا تمرکززداییِ صرف در سطح کلانشهر، راهگشا نخواهد بود؛ در عوض، همزمان با تمرکززدایی فضایی باید در جهت برقراری تعادلهای منطقهای در سطح کشور برای ایجاد مزیتهای رقابتی، اهتمام ورزید. تاثیرات اجرای برنامههایی که برای تمرکززدایی از یک کلانشهر اجرا میشود، محدود به همان بخش نبوده و بر کل سرزمین تاثیرگذار است و بالعکس، اجرای راهبردهای تمرکززدایی فضایی در سطح منطقه و فرامنطقه هم بیشترین تاثیر را بر بزرگترین شهرها میگذارد. به عبارت دیگر، پیگیری سیاستهای تمرکززدایی در کل کشور، در کنارِ ایجاد فرصتهای سرمایهگذاری در مناطق کمتر توسعه یافته، تقویت نقش شهرهای میانی و کوچک، احداث شهرهای جدید و تعیین مشوقها و محدودیتهای منطقهای، میتواند منجر به توزیع متعادلتر جمعیت و کاهش نسبی نابرابری منطقهای گردد. متاسفانه بسیاری از قوانین و سیاستهای آمایشی و منطقهای جایگاه قانونی و اجرایی مناسبی در سطوح کلان تصمیمگیری نداشته و کمتر مورد توجه قرار میگیرند، اما بیش از مداخلات در سطح کلانشهر، ایفای نقش کرده و موثر بودهاند. ترویج و تقویت نگرش منطقهای و آمایشی در برنامههای توسعه ملی، شاهکلید حل مشکلات کشور و به خصوص کلانشهر تهران است.