دوستی دارم که از یک دانشگاه اروپایی فوق لیسانس معماری گرفته است. پس از فارغ التحصیلی برگشته بودند ایران، در اولین دیدار از خاطرات تحصیل در آن کشور پرسیدم، موضوع جالبی تعریف کردند که به نوعی حکایت نظام برنامه ریزی کشور ما است. آن دوست فرهیخته گفتند: ترم اول تحصیل، همه دانشجوها مأمور شدیم، یک …
دوستی دارم که از یک دانشگاه اروپایی فوق لیسانس معماری گرفته است. پس از فارغ التحصیلی برگشته بودند ایران، در اولین دیدار از خاطرات تحصیل در آن کشور پرسیدم، موضوع جالبی تعریف کردند که به نوعی حکایت نظام برنامه ریزی کشور ما است. آن دوست فرهیخته گفتند: ترم اول تحصیل، همه دانشجوها مأمور شدیم، یک طرح معماری از یک مدرسه، ساختمان اداری، بیمارستان و یا هر چیز دیگری به انتخاب و براساس علاقه مان ترسیم کنیم. من و دیگر همشاگردی ایرانی ام در تدارک طرحی تمام عیار، شیک و فانتزی افتادیم، در کمال ناباوری میدیدیم دیگر هم کلاسی هایمان به ترسیم اشکال هندسی بسیار معمولی اکتفا میکنند. ما در دلمان ریشخند میزدیم و با جدیت بیشتر بر زوایایی ظاهری و جذابیت کار خود میافزودیم. اتفاقاً حاصل کارمان برای آن ترم حلاوت بخش و فرح افزا از آب در آمد و بالاترین نمره را نصیبمان کرد. اما با شروع ترم بعد، آه از نهادمان بر آمد و به قول معروف نمره قبلی «کوفتمان شد».
داستان از این قرار بود که هر کس باید طرحی را که ترم قبل کشیده است، اجرایی کند به عبارت دیگر باید سایر اجزاء ساختمان به ریز و دقت تهیه و برنامه مدون برای تشکیل کارگاه و ساخت ارائه میکردیم. ما هنگام طراحی هرگز به اینکه خودمان باید اینکار را اجرایی کنیم فکر نکرده بودیم، تا توانستیم بر پیچیدگی و زیبایی ظاهری، کار افزودیم و اینگونه بود اجرایی کردن آن طرح کار بسیار سخت و به نوعی از توانمان خارج بود، همین هم باعث شد؛ نمره بالای ترم اول جایش را به پایینترین نمره در ترم دوم بدهد. این تجربه باعث شد؛ درس بزرگی بگیرم، و همیشه به گونه ای طراحی کنم تا اگر خودم مجری کار شدم از پس اجرایی کردنش برآیم.
به نظرم این حکایت آینه تمام نمای نظام برنامه ریزی و توسعه کشور ما است. برنامه نویسان کمتر به نحوه اجرای برنامه میاندیشند و هرگز هیچ برنامه ریزی خود مجری برنامه اش بصورت تام نبوده است تا بتوان در مقام پاسخگویی و دفاع از برنامه از او سوال کرد. مسئله دیگری که این موضوع را پیچیده میکند تناقضی است که بین دوره مسئولیت برنامه ریز و عمر برنامه وجود دارد. همیشه برنامه های توسعه پنج ساله است و طول مدیریت تصویبکنندگان آن چهارساله، یک دولت در نیمه راه دوره مسئولیتش برنامه توسعه را به تصویب میکند، آنهم اگر موفق به تصویب شود، و برای اجرا تحویل دولت بعد میدهد، بعضاً دولت مجری از نظر منش و روش هیچ سنخیتی با دولت تهیه کننده برنامه ندارد. شورای شهر حداقل دو سال و نیم از عمر چهار ساله اش را صرف تهیه برنامه پنج ساله شهرداری میکند و تا بخواهد وارد فاز اجرایی برنامه شود دوره مسئولیتش تمام شده است، ای بسا شورای بعد کمترین اعتقادی به برنامه تهیه شده نداشته باشد. این نکته کاملاً قابل درک و فهم است. دولتها و شوراها در راستای قولها و وعده هایی که در دوران انتخابات میدهند مسئولیت را برعهده میگیرند بنابراین ممکن است سنخیتی بین وعده داده شده و برنامه نوشته شده وجود نداشته باشد. طبیعی است که برنامه های پنجساله را مسکوت بگذارند و ایده ها و آمال خود را دنبال کنند. لذا لازم است ساختار به گونه ای اصلاح شود تا منتخبین مجری برنامه ای باشند که خود نوشته اند. اگر این اتفاق بیفتد اعضاء هر دوره شورای شهر و روستا باید در مقابل تحقق پذیری و عدم تحقق برنامه هایشان پاسخگو باشند. درنتیجه برنامه ریزی ها واقعی تر و قابل اجراتر خواهند بود.
طرح این مسئله سوال های بسیاری به دنبال دارد؛ که از الان بسیاری از آنها به ذهن نگارنده نیز خطور میکند ولی بهتر است در اینجا موضوع را متوقف و ادامه آن را بر اساس دیدگاه و نظر مخاطبان پیش ببریم. امیدوارم یادداشت ها و مطالب بیشتری به قلم دیگر صاحب نظران نگاشته شود و طرح این موضوع، بابی شود برای حرکت به سمت افزایش تحقق پذیری برنامه ها و پاسخگو بودن اعضاء شورای شهر.