«تهران؛ شهر همیشه روشن، تسکین و درمان درد محرومان، خصیصه بارز پروفسور مزدا و سینما، مهمترین نهاد گذراندن فراغت» از جمله مهمترین موضوعات اجتماعی و فرهنگی محسوب می شود که در مطبوعات دیروز (شنبه) برجسته شده است.
تهران شهر همیشه روشن
۱۱۱ سال پیش، پس از امضای فرمان مشروطیت ایران به وسیله مظفرالدین شاه قاجار، متمم قانون اساسی مشروطه در ۱۴ مهر ۱۲۸۶ خورشیدی به امضای محمدعلی شاه قاجار رسید که طبق اصل چهارم این متمم پایتخت ایران تهران است و از آن زمان این روز به عنوان روز تهران ثبت شد که در این روز مراسم های فرهنگی مختلفی در سطح شهر تهران انجام می شود.
روزنامه «ایران» با درج یادداشتی با عنوان «صبور، مغشوش، دوست داشتنی» نوشت: محمدعلیشاه و احتشامالسلطنه (که قلم بهدست در روز ۱۴ مهر ۱۲۸۶ راه افتاده بود تا آن امضای شاهانه را در قصر سلطنتی تهران که بعد از کلی کشمکش و اصرار و انکار پای برگه متمم قانون اساسی ایران بگیرد) فکرش را هم نمیکردند روزگاری برسد که میان این همه روزهای پرافت و خیز این روز به عنوان روز «تهران» انتخاب شود؛ اما این اتفاق افتاد و بعد از صد و چند سال از امضای متمم قانون اساسی در انتخاب روزی به اسم تهران قرعه بهنام ۱۴ مهر خورد. روزی که پایتختی تهران بعد از ۱۲۱ سال به عنوان چهارمین اصل قانون اساسی ملت سرانجام بهصورت رسمی ثبت و ضبط شد. شهری که هزار سال و شاید بیشتر صبوری کرده بود تا از روستایی کوچک در حاشیه ابرشهر ری به پایتختی ایران برسد. اینکه این تاریخ واقعاً بدرستی انتخاب شده یا مدیران شهری پایتخت میتوانستند کمی سلیقه به خرج بدهند و مثلاً بگردند روزی که کلنگ بارو و حصار تهران توسط شاه تهماسب در غرب ری و دولاب به زمین خورد را پیدا کنند، یا تاریخ سرراست تری مثل اول فروردین که روز تاجگذاری آقامحمدخان قاجار در کاخ گلستان و اعلام رسمی تهران به عنوان پایتخت ایران را انتخاب کنند؛ حرف دیگری ست.
در ادامه این یادداشت که به قلم فرزانه ابراهیم زاده نگاشته شد، می خوانیم: تهرانی که امروز ما در آن ساکنیم نه شهری بیتاریخ که ریشه در اساطیر ایرانی دارد و یکی از قدیمیترین شهرهای کشور را در خود جای داده است. کاوشهای باستانشناسی بین ۳۵۰۰ تا ۷ هزار سال قدمت برای همین شهری که بسیاری از ما در آن زندگی میکنیم تخمین زدهاند. قرار نیست از حصار ۶ هزار پایی و دروازههایی که حالا نیستند از تبدیل روستا به شهر و از شهر به چنارستان و از چنارستان به پایتخت و دارالخلافه و بعد کلانشهر بگوییم. نه زمان این را داریم که این ماجرا را باز کنیم و نه فضایی که درباره شهری بگوییم که بسیاری از ما با نفرتی شدید، عاشقانه در آن زندگی میکنیم. تهرانی که سرنوشتش از روزی که حصار و دروازههایش را گرفتند دستهایش را به سمت رشته کوه البرز و دشت تهران و ورامین گشود و به یکباره آنچنان افسار از دست رفته بزرگ شد که دیگر کسی نمیتواند آن را مهار کند.
روزنامه «اعتماد» با درج یادداشتی با عنوان «تهران در ترازی فلسفی» که به قلم محسن آزموده نگاشته شد، می خوانیم: عنوان این سلسله یادداشت ها «فلسفه در خیابان» است و «خیابان» بدون شک، پدیدهای شهری. در روستا، در مفهوم متعارف (و نه روستاهای امروزی که بیشباهت به شهر نیستند) خبری از خیابان نیست، همچنان که در جنگل و بیابان، «خیابان» معنا ندارد. کوتاه سخن، خیابان، مقوله ای اصولا «شهری» است، گذرگاهی «مدرن» از دل خانه ها و مغازه ها و فروشگاه ها و موسسات و ساختمان ها و «پارک»ها برای عبور و مرور انسانها و خودروها. شکلی از صورتبندی فضا و مکان، متناسب با اقتضائات زندگی شهری که چنان که فیلسوفان شهر و نویسندگان و شعرا و شهرپژوهان یادآور شدهاند، حول و حوش خود معنایی بارها فراتر از صرف یک «گذرگاه» پدید میآورد و خاستگاهی برای تاملات جدی فلسفی و ادبی و شاعرانه به وجود میآورد. برای یادآوری این موضوع، اشارهای به داستانها و اشعار و جستارهای نویسندگان و متفکرانی چون داستایوفسکی و گوگول و بودلر و گئورگ زیمل کفایت میکند.
در ادامه این یادداشت آمده است: در روزگار جدید با استیلای «مدرنیته»، شهرهای جدید، مثل تهران و تبریز و مشهد و اصفهان و شیراز، ولو در همان محل شهرهای کهن، سر برآوردند. در این میان تهران، به دلیل آنکه پیشینه کهنی چون دیگر شهرهای مذکور نداشت، از سویی اهمیت سیاسی این شهر- به واسطه پایتخت شدن- از سوی دیگر، موقعیتی ممتاز دارد. شهرهایی چون تبریز و رشت و قزوین در صورتبندی تاریخ معاصر ایران اهمیتی انکار نشدنی دارند، اما بدون تردید تهران نماد و نمود تجدد ایرانی است. «مدرنیته» سبک ایرانی، پیش از هر جایی در تهران، ظهور و بروز یافته است و تقابلها و تنازع های سنت و تجدد، بیش از همه جا، در این شهر، رخ نمون شده. با وجود این اهمیت، اما تاکنون تاملی جدی از سوی اهل اندیشه و به ویژه فلسفهدانان ایرانی به این شهر در ترازی فلسفی صورت نگرفته است.
روزنامه «دنیای اقتصاد» در گزارشی با عنوان «چرا ۱۴ مهرماه، روز تهران نام گرفت» نوشت: تهران، زادگاه، گذشته، حال و آینده ما. شهری که غریب و مظلوم با همه مهربانی و سخاوتش، به بی معرفتی مردم دوران ما کم کم هویتش خاک آلود شده است. واقعا از حیات و تاریخ پرفراز و نشیب هزارساله اش چه میدانیم؟ از محمدبن حماد طهرانی به عنوان نخستین طهرانی معروف تاریخ ( قرن سوم هجری)، از خانه های زیرزمینی شبیه به سوراخ موش کورش، از حصار ۴۶۳ ساله صفوی اش، از لعنت شدن طهران توسط شاه عباس کبیر، از چهار باغ عباسی و چنارستان صفوی اش، از اردوهای نظامی متعدد نادرشاه در طهران، از اقامت طولانی مدت کریمخان زند در تهران، از پایتخت شدن آن توسط آغامحمدخان قاجار، از حصار ناصری، از دروازه هایش، از محلات قدیمی اش و… که حتی نامی از آنها نشنیده ایم.
در ادامه این گزارش می خوانیم: ۱۱۱ سال پیش، تقریبا یکسال و سه ماه پس از امضای فرمان مشروطیت ایران توسط مظفرالدین شاه قاجار، متمم قانون اساسی مشروطه در ۱۴ مهرماه ۱۲۸۶ شمسی به امضای محمدعلی شاه قاجار رسید. طبق اصل چهارم این متمم پایتخت ایران طهران است. همچنین به مناسبت روز تهران با دعوت از اساتید و پژوهشگران به نام این عرصه، شبی از سلسله برنامههای شبهای تهران را با عنوان تولد طهران برگزار میشود و به مرور تاریخ تهران از پیدایش آن تا به امروز پرداخته میشود.
** تسکین و درمان درد محرومان، خصیصه بارز پروفسور مزدا
پروفسور کیوان مزدا در ۳۱ مرداد ۱۳۲۸ خورشیدی در شهر آبادان به دنیا آمد. وی رشته پزشکی جراحی ارتوپدی و فلوشیپ جراحی ستون فقرات را در پاریس آموخت و روشهای جدید و نوین جراحی ستون فقرات را بنا نهاد و در انتقال علم، دانش روز و نوآوری به ایران همواره کوشا بود. مزدا در جراحی ارتوپدی و رشته فوق تخصص جراحیهای انحراف ستون فقرات (اسکولیوز) که از پیچیده ترین آسیب های ستون فقرات به ویژه در کودکان، صاحبنظر بود. وی در کنار تسکین و درمان درد کودکان نیازمند به صورت رایگان، به همکاری در مرکز خیریه زنجیره امید و هلال احمر ادامه داد و در کارهای خیر و کمک به دیگران هیچگاه کوتاهی نکرد.
روزنامه «ایران» در یادداشتی با عنوان «برای پروفسور کیوان مزدا و یادگار زنجیره امیدش» نوشت: پروفسور کیوان مزدا یکی از اعضای کلیدی تشکل زنجیره امید در ایران بودند و در واقع پیشنهاد تأسیس چنین مؤسسهای را به خانم مریم مرعشی میدهند و بعد از تأسیس این مؤسسه در افغانستان که آن هم به پیشنهاد دکتر مزدا بود این مؤسسه در ایران، بهعنوان سومین مرکز زنجیره امید تأسیس میشود و خود ایشان و تیم پزشکی همراهشان، سالی یکبار به ایران میآمدند و بیمارانی را که اصولاً از طیف کودکان بودند به صورت رایگان مورد معاینه و عمل جراحی قرار میدادند. وقتی برای یک دوره کوتاه مدت معاینه و جراحی به ایران آمدند ما توانستیم برای فیلم «آیآدمها» با ایشان دیداری داشته باشیم و از نزدیک روند فعالیت دکتر را جلوی دوربین ببریم. دکتر کیوان مزدا، از سرشناسترین چهره های جهانی در حوزه تخصصی خود بودند؛ عضو پزشکان بدون مرز٫ ایشان نه فقط پزشک، بلکه در قامت یک فعال اجتماعی و یک هنرمند بسیار به انسان بها میداد و نمیگذاشت مشکلات مالی هیچ کودکی را از خدمات پزشکی محروم کند.
در ادامه این یادداشت که به قلم شیرین برق نورد پژوهشگر و فیلمساز نگاشته شد، می خوانیم: تجربه نشست و برخاست و نزدیکی با ایشان برای همه تیم فیلم «آیآدمها» شاید این نتیجه را داشت که ایشان برای هدفی بزرگ به ایران میآمدند. هدفی که خودشان از آن نه به عنوان کار، بلکه به عنوان زندگی یاد میکردند و میگفتند: «این کار نیست، این خود زندگی است.» باید رابطه ایشان را با دردمندانی که از نقاط دور افتاده ایران آمده بودند میدیدید که چطور با این بچهها و خانوادههایشان حرف میزد و چقدر صمیمی، فروتن و متواضع بود. بسیار بسیار روی کارش متمرکز بود و آمده بود تا در این سفر کوتاه فقط و فقط به اهداف انسانی و پزشکی که در برنامه داشت برسد. در عالم خودش بود. بسیاری که انسانیت و مرهم دستهای او را بر زخمهای خود حس کردهاند. در نهایت تمام تلاش بر آن شد تا تلاش یک پزشک متعهد به انسان را به تصویر بکشد که بیهیچ نفع مادی، تنها با شور، انگیزه و عشق فراوان به درمان کودکانی که به او نیاز دارند برسد. دکتر مزدا همیشه میخندید و لحظهای او را خسته نمییافتید، انگار هر چه بیشتر با بچهها حرف میزد بیشتر انرژی میگرفت و حالا با غیاب او، کودکانی را که منتظر دستهای او بودند باید نگران ترین کودکان جهان دانست.
روزنامه «اعتماد» در گزارشی با عنوان «انسان بدون مرز» می نویسد: از ویتنام و کامبوج تا افغانستان و ایران؛ تعداد زیادی از «آدم ها» عزادارند. عزادار درگذشت پزشکی که برای بازگشت کودکان مبتلا به بیماری های ستون فقرات به فرآیند زندگی طبیعی هیچ کم نگذاشت. پروفسور کیوان مزدا، فوق تخصص جراحی ستون فقرات کودکان، یازدهم مهرماه امسال جان به جان آفرین تسلیم کرد. او از اواخر شهریورماه امسال بر اثر سکته قلبی به کما رفته بود. یک سال قبل از درگذشت کیوان مزدا در پاریس، پدر یکی از کودکانی که مزدا جراحی کرده بود در بیمارستان نورافشار تهران، دعا کرده بود: «خدا آقای مزدا رو عاقبت بخیر کنه. انسانیت یعنی آقای مزدا». آقای مزدا یکی دو نفر دعاگو نداشت. از آن مرد افغانستانی تا حنانه دختر ۱۴ ساله اهل مشهد. او یکی از ۷۰ بیماری بود که شهریورماه پارسال در کلینیک ستون فقرات دکتر مزدا در موسسه بینالمللی «زنجیره امید» معاینه شد و مزدا و همکارانش او را برای جراحی ستون فقرات انتخاب کردند.
در ادامه این گزارش آمده است: «من کار ویژهای نمیکنم. خیلی ها به ما کمک میکنند. ما سعی میکنیم بچهها بهتر شوند. بیماران برای ما فرقی ندارند، چون انسان های همه جای دنیا یکی هستند. فقط باید تلاش کنیم هر چه بیشتر آنها را به زندگی برگردانیم.» این مانیفست مردی بود که کارهایش را بیسر و صدا پیش میبرد.» کیوان مزدا برای کودکان ایرانی آرزوهای دیگری هم داشت. اینکه در ایران یک بیمارستان فوقتخصصی جراحی کودکان تاسیس شود که از نظر کیفیت و امکانات در سطح بیمارستان های اروپا باشد. بیست و هفتم شهریورماه امسال مزدا در گفتوگو با سایت زنجیره امید از آرزویش میگوید: «آرزوی مان این است که بیمارستان خودمان را داشته باشیم که بتوانیم قوانین خودمان را اعمال کنیم. یعنی سطح بیمارستان از نظر انسانی و فنی به سطح بیمارستانهای خودمان در فرانسه و جاهای دیگر برسد. این کار امکانپذیر است اگر قوانین را ما تعیین کنیم. امیدوارم با تلاشی که در زنجیره امید میکنیم بتوانیم در آینده نزدیک هم عملها را انجام دهیم و هم آموزشی به پرستاران، دکترها و حتی مردم اداری بدهیم که سیستم را پیشرفته کنیم.»
روزنامه «قانون» با انتخاب گزارشی با عنوان «ستون جراحی انسان دوستانه شکست!» نوشت: پروفسور مزدا در ۳۱ مرداد ۱۳۲۸ در شهر آبادان به دنیا آمد و از هفتسالگی در فرانسه بزرگ شد. او رشته پزشکی جراحی ارتوپدی و فلوشیپ جراحی ستون فقرات را در پاریس آموخت و روشهای جدید و نوین جراحی ستون فقرات را بنا نهاد و در انتقال علم، دانش روز و نوآوری به ایران همواره کوشا بود. تکنیک خاص و ابداعی استاد مزدا با عنوان انحرافهای ستون فقرات، هم اکنون در اکثر مراکز دنیا استفاده میشود و با این تکنیک منحصر به فرد امکان عمل های پیچیده ستون فقرات به وجود آمده است. در ۱۱ سال گذشته مزدا و تیمش بدون هیاهو و با دلی مملو از عشق، به ایران میآمدند و فرزندان بیبضاعت این سرزمین را رایگان عمل میکردند. در طول این مدت، همکاری دکتر مزدا با دانشگاه علوم پزشکی تهران، موجب آموزش جراحان بسیاری شد که در سراسر ایران مشغول به درمان بیماران هستند. او از سال ۸۶ فعالیت خود را در موسسه زنجیره امید ایران آغاز کرد و سالی چهار بار برای ویزیت رایگان کودکان بیبضاعت و با بیماری های پیچیده و سالی دو بار با تیم خود به منظور عملهای جراحی به ایران سفر میکرد و این عملهای جراحی را در بیمارستانهای تابعه دانشگاه علوم پزشکی تهران و بیمارستان موقوفه نور افشار انجام میداد. در طول ۱۱ سال، در کنار فعالیت درمانی، فعالیتهای علمی و آموزشی دکتر مزدا با دانشگاه علوم پزشکی تهران ادامه داشت و جراحان ستون فقرات زیادی به واسطه آموزش های وی تربیت شدند و در آخرین سفر خود به ایران در شهریور امسال ۲۸ کودک توسط وی و تیم همراهش تحت عمل جراحی قرار گرفتند.
در ادامه این گزارش می خوانیم: این صاحب نظر برجسته با نوآوری خود به نتایج بسیار ارزشمندی دست یافت و مانند پلی ارتباطی، منشأ خدمات ارزشمند در کشور ما شده است. خستگی ناپذیری از خصیصه دیگر پروفسور مزدا بود و در مدت حضور در ایران برای ارائه خدمات به محرومان سر از پا نمیشناخت.وی ادامه داد که توصیههای استاد مزدا به پزشکان، خدمت بیادعا به محرومان، انتقال دانش روز و نوآوری، خستگیناپذیری و آموزش به پزشکان جوان بود و وی این مدال خدمت را همواره به سینه داشت. متخصص استخوان و مفاصل و جراح ارتوپدی بیان داشت: هر چند نام، راه و مرام این صاحبنظر برجسته زنده است اما دریغ که کمتر در زمان حیاتشان دیده شده است.مزدا در جراحی ارتوپدی و رشته فوق تخصص جراحیهای انحراف ستون فقرات (اسکولیوز) که از پیچیدهترین آسیب های ستون فقرات به ویژه در کودکان بهشمار میرود، صاحبنظر بوده است. استاد مزدا در کرسی ریاست بخش ارتوپدی در فرانسه، هرگز وطن را به فراموشی نسپرد و به ویژه کودکانی راکه با بدشکلی ستون فقرات و انحراف اندام در رنج بودند، تحت عمل جراحیهای پیچیده قرار داد تا بهتر زندگی کنند و بیشتر لذت ببرند.
** سینما، مهترین نهاد برای گذراندن اوقات فراغت
سینما یکی از مهمترین نهادهای گذران اوقات فراغت در جهان است. دیدن فیلم در سالنهای سینما، پای تلویزیون، از طریق رایانه و نمایش خانگی از مهمترین تفریحات مردم به شمار می رود. در واقع دیدن فیلم به نوعی هم سرگرمی، شناخت و هم القای ایدئولوژی است. با دیدن فیلم می توان از مشکلات زندگی روزمره فارغ شد و در تصاویر رنگارنگ و شگفتانگیز پرده نقرهای گم شد و بدین وسیله ساعتی چند از زندگی و زیستن لذت برد.
روزنامه «قانون» با درج مطلبی با عنوان «نیم بها شدن بلیت، کمکی به خالی نماندن سالن های سینما» به گفت وگو با پوران درخشنده نویسنده، کارگردان و تهیه کننده سینما، پرداخت و نوشت: با توجه به اینکه قیمت بلیتها بالاست، توده اصلی کسانی که به سینما می روند، از دیدن بسیاری از فیلم ها محروم هستند؛ پس نیم بها شدن بلیت، اتفاق بسیار خوبی است. در این شرایط بد اقتصادی، بسیار موافق نیم بها شدن بلیت ها هستم. ما باید دارای ساختاری مشخص در سینما باشیم که متاسفانه نداریم. این روزها تنها فیلمهای کمدی هستند که بیشترین مخاطب را داشته و بیشترین سالنها را در اختیار دارند. با توجه به وضعیت التهاب و تنشی که در جامعه وجود دارد، تا حدی طبیعی است که مردم از فیلم های کمدی بیشتر استقبال کنند و البته فروش این فیلم ها، تاثیر خوبی روی اقتصاد سینما گذاشته اما در واقع ما تبلیغات مناسبی روی فیلم ها نداریم.
در ادامه این مطلب می خوانیم: برای روز تهران که بلیتها نیمبهاست، باید اطلاع رسانی می شد. همچنین باید شهرداری تهران، برنامه هایی در نظر بگیرد که مردم به برنامه های فرهنگی مانند سینما، تئاتر و گالری ها علاقهمند شوند. این شهر خانه ماست و دور هم جمع شدن اعضای یک خانواده، از مهمترین اصول خانواده است. این دورِ هم جمع شدن در شهر، نوعی وحدت بین مردم به وجود می آورد که خود بزرگترین ارزش برای ماست. با آغاز فصل پاییز و شروع مدارس، به طور طبیعی استقبال از سینماها نسبت به فصل تابستان کاهش پیدا می کند، این مساله را به وضع معیشتی مردم نیز بیفزایید؛ احتمال فروش پایین فیلم هایی که در این فصل اکران می شوند بسیار بیشتر از فیلم های فصل تابستان است. بنابراین نیم بها شدن بلیت، کمک خوبی است برای دیده شدن فیلم ها و خالی نماندن سالن های سینما. علاوه بر امروز که روز تهران است، مسئولین می توانند در ایام مختلفی که در پیش است نیز به این کار روی بیاورند که هم نشاطی بین مردم، به خصوص فیلم بین ها ایجاد می شود و هم سینماگران به فروش و دیده شدن فیلم خود امیدوار شوند.
روزنامه «ایران» در یادداشتی با عنوان «آیا سینما میتواند حال ما را خوب کند؟» می نویسد: «خوب کردن حال» عبارت مبهمی است. حال ما وقتی خوب است که هم شرایط مادیمان خوب باشد هم شرایط روانیمان. سینما نمیتواند معجزه کند مثلاً اگر فقیر باشید با دیدن فیلم مرفه نمیشوید یا اگر بیمار باشید، تندرست نمیشوید. شاید دیدن فیلم افسردگی شما را کمی تسکین دهد اما آن را درمان نمیکند. اما سینما به عنوان یک صنعت متوسط، یک نهاد اجتماعی، یک بخش اقتصادی، یک نهاد گذران فراغت عمومی و بالاخره «هنر هفتم» وظایف بسیار مهمی برعهده دارد که در جامعه انجام میدهد و بر این اساس شاید بتوان گفت در بهتر کردن حال جامعه نقش دارد؛ اما وظیفهای که سینما برعهده دارد و میتواند حال ما را خوب کند.
در ادامه این گزارش آمده است: سینما یک صنعت است و دارای تکنولوژی مخصوص به خود است و بخشی از داشتههای فنی ما را شامل میشود. البته از لحاظ تکنولوژی سینما، بیشتر متکی به تولیدات خارجی هستیم. سینما یک بخش اقتصادی است و ارتباطات پیشین و پسین بسیاری با سایر بخشهای اقتصادی دارد. همه ساله تعداد زیادی فیلم داستانی، مستند، تلویزیونی و فیلم خانگی تولید میشود. تولیدات سینمایی ما بخشی از درآمد ملی ما را تشکیل میدهد.
روزنامه «نوآوران» با درج مطلبی با عنوان «سینما مدام عقب می ماند» می نویسد: سینمای ایران با اینهمه امکانات موجود، مدام عقب می ماند. از ده فیلم بالای جدول گیشه ها، شش فیلم کمدی است. خیلی از فیلم های اکران شده زیان ده هستند. فیلم پرفروش حتماً سودمند نیست؛ بلکه باید رقم هزینه ها را هم در نظر گرفت. در دهه ۶۰ و ۷۰ با تنوع موضوع مواجه هستیم اما اکنون با تکرار لوکیشن و موضوع مواجه هستیم.
در ادامه این مطلب می خوانیم: تولید بالا رفته اما سطح کیفی فیلم و حتی تئاتر پایین آمده است. از ۱۰ و ۱۲ سال گذشته گذشته گرایش اساسی پیدا کردیم به نمایش های کمدی. نمایش کمدی کالای اصلی شده است و بقیه فیلم ها در حاشیه قرار گرفته اند. سینمای ما بلاتکلیف است نه دولتی است نه خصوصی.