نهاد دانشگاه اگر در هر جامعه کانون آگاهی، دانش و فرهنگ باشد، دانشجو مشعلدار آن خواهد بود. مقصود از کلیدواژههای دانشجو و دانشگاه در اینجا، مفهوم این واژههایند و نه مصداق آنها (بویژه در وضعیت موجود). بدین معنا، مفهوم دانشجو، مانند مفهوم «روشنفکر»، میتواند انتظار بالایی را بالقوه برانگیزد: توقع قشر «پیشگام» جامعه شدن را. چنانکه بسیاری از پیشقراولان حرکات اجتماعی معاصر به نحوی با دانشگاه و جنبش دانشجویی مربوط بودهاند: در جهان، بویژه در نیمه دوم سدهٔ بیست، از جنبش دانشجویی مه ۶۸ فرانسه و اروپا و امریکا گرفته تا خیزشهای اروپای شرقی و چین (میدان تین-ان-من پکن) و ..، که دانشجویان در برههها و بزنگاههایی در صف اول تحرک اجتماعی قرار گرفتهاند؛ و در ایران ما نیز، پس از تأسیس دانشگاه (۱۳۱۳)، از دههٔ ۲۰ و ۳۰ در نهضت ملی، تا مبارزات قهرآمیز دههٔ ۴۰ و ۵۰ و تا انقلاب، بسیاری از مبارزان سیاسی یا دانشجو بودند یا استاد دانشگاه.
پس اگر دانشگاه محل «نقد» یا سنجش علمی در همهٔ عرصهها باشد؛ دانشجویان نیز میتوانند نقش محرّک یا «کاتالیزور» جنبشهای اجتماعی را ایفا کنند، یعنی نفس حضورشان در جامعه، موجب تسریع واکنشها و فعل-و-انفعالها در جنبشهای تغییر-و-تحولخواه شود. پژوهشهای جامعهشناختی میدانی نیز نشان میدهند که در هر منطقهای از کشور که دانشگاهی ساخته شده (مانند دانشگاههای آزاد)، حضور دانشجویان در رفتار مردم، و در فرهنگ عمومی، و حتی نحوه ی مصرف و بهداشت مردم تاثیرگذار بوده است.
نهاد دانشگاه بهمثابهٔ نهاد «فرهنگ» (بنابه یک تقسیمبندی بورکهارتی)، میبایست در برابر دو نهاد دیگر «سیاست» (دولت) و «دیانت» (روحانیت)، در همه حال استقلال و آزادی خود را حفظ کند. نخستین وظیفهٔ جنبش دانشجویی، دفاع از همین هویت فرهنگی و علمی خود، و پاسداشت مصلحت نهادین و صنفی خویش است. جنبش دانشجویی اگر به قدرتهای برون-دانشگاهی وابسته شود، از خودآگاهی و خودمختاری و خودانگیختگی لازم در این مسیر واخواهد ماند.
از سوی دیگر مسیر و منتجهٔ سیاستهای فرهنگی و انضباطی حاکم بر دانشگاه، جنبش دانشجویی را با مجموعهٔ محدود و ممنوعسازیهای عقیدتی و سیاسی خود، به نوعی انفعال، افسردگی، و بیرغبتی فکری و بیتفاوتی سیاسی کشانده، تا بدانجا که در سالهای اخیر بجای بزرگداشتهای پُرشور و متعهد و انگیزهبخش گذشته، شاهد برپایی استندآپ کمدیها و سیرکها و انواع مراسم خیمهشببازی در دانشگاهها هستیم!
در شرایطی که کشور از همه سو در محاصرهٔ تحریمها و تهدیدها و..، قرار دارد، غیاب نقش هدایتی، تعادل و آگاهیبخش جنبشهای دانشجویی در جامعه (چنانکه ضعف حضور روشنفکران و کلیهٔ کنشگران فرهنگی و مدنی و سیاسی در صحنهٔ اجتماعی)، مترادف خواهد بود با عدم انتقال حافظهٔ تاریخی به نسلهای جوانتر، فقر تدریجی درونمایهٔ فکری و معنوی جنبشهای اعتراضی و مطالباتی مردم و ..؛ در صورت وقوع چنین انحطاطی، مسئولان در آینده بهجای دانشجویان «از شر-و-شور افتاده»، مواجه خواهند شد با خیل و لشکر شورشیان «بیدانش»!