تهران شهری طردگراست؛ کافی است به چسب محکم «مالکیت» متصل نباشید، آنگاه ظرف مدت نهچندان درازی به سرعت از محله خویش طرد خواهید شد.
شهرکهای اطراف تهران مجمع بزرگی از طردشدگان است؛ مطرودانی که وابسته به تهراناند و همزمان رنجور از آن.
بسیاری از آنان روزها شهروندان تهراناند و شبها، حومه آن. در «حومه» بودن، تنها وجه اشتراک همه مطرودان پایتخت است؛ آنان از مناطق مختلف آمدهاند و آمال و دردهای متمایزی دارند. دیری نخواهد پایید که همبسامدی خواستههای آنها زلزلهای بزرگ بر پا خواهد کرد.
گریز از حومهنشینی و اصرار بر ماندن شبانه در تهران، تنها در قالبهای دشواری ممکن میشود: کارگاه-خوابی، ماشین-خوابی و کارتن-خوابی. با وجود نمود نابهنجار آنها، گسترش آتی آینده بسیار محتمل است.
درحالیکه سازوکارهای نابرابرساز و مطرودساز شهر تهران بهویژه مسکن، به طور مستمر به طرد بخشی از مردم میانجامد، گزارش جدید روزنامه شرق وجه دیگری از این ماجرا را نشان میدهد. این گزارش به گشودگی مردم تهران در پذیرش و ادغام مهاجران پرداخته است.
اهمیت این گزارش در آن است که این بار عوامل غیرانسانی مطرودسازی زیر ذرهبین قرار نگرفته، بلکه از عناصر فرهنگی آن رونمایی شده است.
رونمایی در اینجا به معنای نمایش پدیدهای نوظهور نیست بلکه به معنای پرده برداشتن از آنچیزی است که در زیر پوست شهر وجود داشته است.
بنا به آنچه روزآروز از نتیجه این پیمایش نوشته است:
با وجود همه ژستها علیه تبعیض در مورد مهاجران و اقلیتهای قومی و…، ۴۳درصد تهرانیها معتقدند، حضور افغانستانیها در تهران باید ممنوع باشد!
۴۰درصد مردم گفتهاند افغانستانیها باید از ایران کلا اخراج شوند!
بسیاری از مردم با همکلاسشدن بچههایشان با افغانستانیها مخالفاند!
نکته عجیبتر آنکه، مردم جنوب تهران که عموما خود طردشدگی را تجربه کردهاند و گاه آن را زیستهاند، در نگاه منفیشان به مهاجران افغانستانی، پیشتاز بودهاند.
گویا مطرودسازی تنها معدود به نگرش مدیران شهری تهران نیست و مردمانی که خود در معرض مخاطره طردشدگی هستند همزمان به این سازوکار کمک میکنند و یا دستکم آن را تایید میکنند.
شاید پیمایش مذکور نشانهای بر آن باشد که جامعه طردشدگان همچون جامعه بزرگتر تهران، طبقاتی است؛ طردشدگی یک نام است که تمایزات میان مطرودان را پنهان میکند. مطرودان همچنان در موقعیت سلسلهمراتبی خاص و متمایز از هم به زندگی ادامه میدهند و شاید مهاجران افغانستانی، این مردمان همزبان و همسایه و همکیش که تنها به جور مرزهای جغرافیایی «ما» نشدهاند در انتهای این سازوکار ناعادلانه قرار دارند.
جامعه طردگرا یک جامعه «خودهمانند» است؛ بر هر جزئی که ذرهبین بگذاری میبینی مشابه جامعه اصلی، سازوکارهایی فعالند که به مطرودسازی میان اعضای خود مشغولاند.
تهران یک جامعه طردگراست.