پنجشنبه , ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۹:۳۳ قبل از ظهر
  • کد خبر 1648
  • مهندسین مشاور

    بازخوانی تجربه ده سال فعالیت در مهندسین مشاور

    دبیرستانی که بودم، یک همکلاسی داشتم از خانواده فرهنگی، پدرش معمار بود و مادرش هم معلم. جز معدود خانواده‌هایی بودن که آن زمان کامپیوتر خانگی داشتند. هر وقت بچه‌های کلاس دور هم جمع میشدیم،  این دوست ما همیشه با افتخار از پدرش می‌گفت و از شغلش حرف می زد. میگفت «بابام نقشه خونه و خیابون میکشه». برای ما که تا آن روز رنگ دکمه کیبورد و مانیتور  را داخل خانه هایمان ندیده بودیم، حرفهایش خیلی جالب بود، حتی گاهی از سر حسادت می گفتیم، برو بابا کم خالی ببند. با وجود اینکه سعی می‌کردم حرف هایش را خالی بندی جلوه دهم، اما واقعیت این بود  که جذابیت خاصی برایم داشت، بر من تاثیر زیادی گذاشت و در ذهنم علاقه خاص و غریبی نسبت به کامپیوتر، نقشه و موارد از این دست پیدا کردم.

    زمان گذشت و تقدیر این شد که درانتخاب رشته دانشگاه، در سال ۱۳۸۱، جغرافیای شهری دانشگاه اصفهان قبول شوم هر چند این قبولی را به حساب انتخاب رشته بد گذاشتم، با همه مشکلات بازار کار و وضعیت اقتصادی موجود علاقه خاصی به رشته‌ی تحصیلی‌ام داشتم. بعد از گذراندن دوره لیسانس که برای من هم، مثل بیشتر دوستانم به بطالت گذشت، سال ۱۳۸۵ در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم، همان روز اول تصمیم جدی گرفتم که این دوران رو نباید بر باد داد و  مصمم بودم کاری برای خودم دست و پا کنم. از ماه دوم به‌دنبال پیداکردن کار افتادم.

    به اتفاق یکی از دوستانم، نصف شماره تماس و آدرس دفاتر مشاوره‌ جامعه مهندسان مشاور را از لیست سررسید درآوردیم، اونوقت یا حضوری به دفاتر آنها رفتیم یا رزومه فرستادیم، اما به‌جز کارهای پراکنده و پروژه‌ای چیزی عایدمون نشد،  تا اینکه سال۱۳۸۷ از طریق یکی از دوستان که در دفتر مهندسین مشاور کار می کرد با شرکتی آشنا شدم، اگرچه ابتدا به عنوان کارمند امور اداری در شرکت مهندسین مشاور مشغول کار شدم، اما با علاقه و پشتکاری که داشتم کم‌کم، چم و خم کار در دفتر مهندسین مشاور را یاد گرفتم و وارد فضای حرفه‌ای مرتبط با رشته‌ام شدم. با گذشت زمان، شرکت با مشکلات مالی  مواجه شد و اندک‌اندک به این باور رسیدم، این قبله آمال که سال‌ها در ذهن می پروراندم،‌ قدرت چندانی از لحاظ مالی و کاری برایم ندارد. ‌همه دغدغه اصلی مهندسین مشاور آن بود که بتوانند  مطالباتشان رو وصول کنند. و در این میان شاید خود کار به حاشیه می رفت.

    چند سالی در  همان شرکت کار کردم و چیزهای زیادی یاد گرفتم، از انصاف هم نگذریم مجموعه خوب بود بهم اعتماد کرده بودیم و نتیجه آن باعث رشدم شد، اما از نظر مالی فراز و نشیب‌های زیادی داشتیم.  به‌جز چند ماه اول کاری که متاسفانه به لطف شاهکارهای دولت مهرورزی، با پایان دوران طلایی مشاورین و پیمانکاراها مصادف بود،  بقیه ایام حقوق منظمی نداشتم، صورت وضعیت ها همیشه با تاخیر زیاد وصول می‌شد و برای من که دیگه متاهل شده بودم، خیلی سخت و دشوار می گذشت،‌ حق الزحمه پروژه هایی که ساعت ها زمان صرف انجام دادنشان میکردیم به سختی دریافت می شد. فشار کاری سنگین بود اما عملا دریافتی ها متناسب با فشار کار نبود. چند باری بود که تصمیم گرفته بودم عطای کارم را به لقایش ببخشم، اما هر بار منصرف میشدم و می‌ماندم، انگار همان علاقه غریبی که سالها در من رشد کرده بود ‌نمی‌گذاشت که دل بکنم.

    در نهایت با وجود همه دلبستگی‌های من به آن شرکت و شغلم،  مشکلات و هزینه‌های سنگین زندگی، ‌آن هم در شهری چون تهران، مرا وادار کرد بر خلاف میل باطنی، به امید کسب درآمد بیشتر بعد از حدود ۵سال کار از آن شرکت خارج شوم. اینگونه بود که به مدد یک از دوستان در دفتر نوسازی محلات سازمان نوسازی شهرداری تهران مشغول کار شدم. اگر چه جنس کاری شغل جدیدم را دوست نداشتم و از لحاظ مالی حقوقش هم کمتر بود، اما حقوق ماهانه به صورت مرتب پرداخت می‌شد. و این نقطه قابل اتکایی برای من بود.

    چند ماهی به همین منوال گذشت، اما انگار این سایه شوم مدیریت ناکارامد و به‌هم ریختگی و سقوط اقتصادی تمامی نداشت و پا به هر جا که می‌گذاشتم، بعد از چند ماه با مشکل مالی مواجه می‌شد، اینجا هم شهرداری مطالبات دفتر را به دلیل نبود نقدینگی و بودجه پرداخت نکرد و باز هم بعد از ۱۱ماه کار، مجبور به ترک آنجا شدم، باز روز از نو و روزی از نو، به دنبال یک کار جدید گشتم. تا اینکه با یک مهندس مشاور که به نوعی کارگزار شهرداری تهران و سازمان مسکن البرز به حساب می‌آید آشنا شدم و کار جدیدم را آغاز کردم.

    ده سالی است که در شرکت‌های مهندسان مشاور به صورت تمام‌وقت و پروژه‌ای مشغول به کار هستم. در تمام این سالها همیشه، نسبت به سطح تحصیلات و تجربه‌ام، در قبال کارهایم حقوق کمتری، آن هم با تاخیر زیاد دریافت می‌کنم. همه اینها باعث میشود تا یک فرد تحصیل کرده، آرامش اقتصادی نداشته باشد و استرس دائم در زندگی  همراهش شود. الان هم شرایط نه تنها فرقی نکرده، شاید بدتر هم شد، به ناچار و به دلایل متعدد چاره‌ای جز قبول این شرایط ندارم. شرایطی که  به جرات می‌توانم بگویم که از نظر کاری و اقتصادی تا حد زیادی از شرایط ایده‌آلی که باید بعد سالها فعالیت داشته باشم فاصله دارد.

    این وضعیت شغلی باید تغییر کند، نیاز به تحولی اساسی در این حوزه احساس می شود. مگر ما کارشناسان چقدر توان ادامه دادن مسیر با این وضعیت حقوق ها و دریافتی ها داریم؟مگر مهندسین مشاور چه اندازه توان مقابله با بی پولی و نا مشخص بودن دریافتی ها را دارند.

    با این اوصاف و اوضاع اگه بگویم چشم‌انداز روشنی برای آینده این حرفه نمی‌توانم پیش‌بینی کنم شاید محکوم به سیاه‌نمایی شوم اما متاسفانه این واقعیت تلخ وجود دارد که از یک طرف روز به روز بر خیل بیکار شدن شاغلان این حوزه اضافه می شود و از طرفی پاسخی برای تقاضای فارغ التحصیلان جویای کار وجود ندارد. از طرف دیگر هم مشاوران در بهبود فضای کسب و کار این صنف از طریق اندک ابزارهای در دست اقدام خاصی انجام نمی‌دهند و هم اینکه  کارفرما که عمدتاً بخش دولتی است اولویت را بر هزینه کردن بودجه بخش عمرانی در بخش بودجه‌های جاری و یا پروژه‌های عمرانی ویترینی( ساخت راه و اتوبان و…) گذاشته است. وجود این موارد باعث می شود چشم انداز روشنی برای آینده نبینم.

    و به این فکر می کنم آیا وضعیت شغلی من جذابیتی برای هم کلاسی ها و دوستان پسرم دارد و یا پسرم به شغل من افتخار میکند!



    مطلب پیشنهادی

    برنامه نوسازی مسکن در ۴۵۰ شهرستان

    برنامه نوسازی مسکن در ۴۵۰ شهرستان

    معاون وزیر راه و شهرسازی گفت: طی دو روز گذشته برنامه فشرده‌ای برای تبیین موضوع بازآفرینی شهری با مشارکت گروه‌های جهادی و بسیجی برگزار شده و در این راستا نوسازی بافتهای فرسوده ۴۵۰ شهرستان در دستور کار قرار دارد.

    یک دیدگاه

    1. تجربه ۹ سال کار در یک مشاور علاوه بر همه آنچه شما گفتید، شامل موارد دیگری هم برای من بود:
      مناقصات زیادی که با قیمت های غیر منطقی به نفع مشاوران تازه کار و کم تجربه و البته مرتبط با کارمندان کارفرما انجام شد، پافشاری بی منطق مشاور برای ارائه طرح هایی که صرفا نسبت به کار دیگران متفاوت است اما هیچ برتری فنی و کارایی ندارد، همراهی و بعضا پیشگامی بسیاری از مشاوران در سیل طرح هایی که خودشان هم با اساس آن به لحاظ فنی مخالف بودند(مانند مسکن مهر و آماده سازی اراضی وسیع خارج شهرها)، مشاوری که طرحش را صرفا با توجه به جیب کارفرما ارائه می کند و البته تجربه ۶ ماهه و ۳ ماهه شدن قراردادها، پول هایی که از کارفرما به حساب های شخصی واریز شد، کارشناسانی که صرفا به دلیل دوستی با مدیریت انتخاب شدند و کار بی کیفیت ارائه کردند، بی سواد خواندن هر کارشناس و مسئولی که با طرح مشاور مخالف بود و بی تجربه خواندن استادان دانشگاه و کارشناسان جوانی با نظر مشابه، و در آخر برگه های بی تاریخی که باید دریافت سنوات و پاداش و … را امضا می کردیم و …
      جالب اینجاست که این متن را دقیقا در آخرین روز این ۹ سال می خوانم و می نویسم!

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *